۲۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۲ - به یکی از دوستان

ای شوکت ای شکسته دل دوستان خویش
بر جان عاشقان مزن از هجر خویش نیش

گر بنگری در آینهٔ قلب خویشتن
بینی به خود ارادت یاران زپیش بیش

اوقات دوستان مکن از زهر عشوه تلخ
قلب فسردگان مکن از نیش غمزه ریش

وصل تو داشت حوزهٔ ارباب ذوق جمع
هجر تو کرد خاطر مجموعشان پریش

گویند از آن لب شکرین تلخ گفته‌ای
تلخی به شکر تو نچسبد به صد سریش

گیرم که مردک هروی خورده شکری
ما و تو آن گرفت نبایستمان به ریش‌

طبع حسود پنجه گشاید به هر دروغ
مرد غریق دست گذارد به هر حشیش

یک شب عیادت من بیمار پیش گیر
نبود گنه عیادت یاران به هیچ کیش

اینجا دلیست خسته و مشتی گل و کتاب
واندر نهاده مجمرهٔ زرد هشت پیش

وان شاهد صغیر به آهنگ بم و زبر
با ذکر یا مجیر بود گرم کار خویش

سوی دگر ندیم سبکروح تلخ‌وش
بیگانه با مدّلس و با اهل ذوق خویش

چنگ و دف و ترانه گرت نیز آرزوست
همراه خود بیار ولی بی سبیل و ریش!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۱ - تغزل
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۳ - بیدار شو!
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.