۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۳ - بیدار شو!

ای خفته درین خاکدان رباط
چون طفل فروبسته در قماط

تا چند نشینی به آب وتاب
ای خواجه درین خاکدان رباط

زود است که بینی به جز کفن
بیداد نبود هیچ در بساط

باله که گذشتن نشایدت
روز دگر از روزن خیاط

بی‌طاعت ایزد چه گونه‌ای
با جسم نحیف و پل صراط

مرگ است چو کلب عقور و ما
سرگرم به ‌موشیم چون ‌قطاط

چون برق‌، ربیع از پی ربیع
چون باد، شباط از پی شباط

عمر است که می‌بگذرد ز ما
ما خفته و آسوده در نشاط

برخیز و بکن فکری ای بهار
زان پیش که خاکت شود ملاط

شد قافله‌، بیدار شو ز خواب
ای خفته درین خاکدان رباط
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲ - به یکی از دوستان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۴ - در منقبت حضرت امام جعفر صادق‌(‌ع‌)
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.