هوش مصنوعی:
این شعر در مورد شهر آمل و ویرانیهای ناشی از آتشسوزی و فتنههای زمانه است. شاعر از شکوه گذشته این شهر یاد میکند که در دوران منوچهر به عنوان دژی عظیم و مایه افتخار بوده و از نظر زیبایی و اهمیت، برتر از شهرهایی مانند سمرقند و بلخ بوده است. اما اکنون به دلیل فتنهها و آتشسوزی، بخشی از شهر سوخته و مردم دچار فقر و پریشانی شدهاند. شاعر از مردم ری میخواهد تا مانند دم عیسی، به احیای این شهر کمک کنند و نگذارند که درد این ویرانیها به دل ری نیز بنشیند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم تاریخی و اجتماعی پیچیدهای است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کمسال دشوار است. همچنین، موضوعات غمانگیز و توصیف ویرانیها ممکن است برای گروههای سنی پایین مناسب نباشد.
شمارهٔ ۲۳۳ - حریق آمل
خاک آمل شده در زیر پی آتش، طی
ای مسلمانان، آبی بفشانید به وی
این همان خطهٔ نامیست که از عهد قدیم
دورهاکرده به امنیت و آسایش، طی
بوده درعهد منوچهر، یکی حصن عظیم
سرکشیده شرفاتش ز بر قصر جدی
دون او بوده به زینت، چه سمرقند و چه بلخ
پس از او بوده به رتبت، چه نهاوند و چه جی
بوده بنگاه سپهداران و اسپاهبدان
تا به اکنون باز از عهد شهنشاهی کی
فرخانان به بزرگیش برافراشته دست
گیل گیلان بستر گیش بیفشارده پی
یادگاری ز بهشتست به آب و به هوا
پرگل و سبزه بهاریست به تموز و به دی
آسمان چون نگرد پهنهٔ سبزش، از شرم
روی درپوشد در ابر و برافشاند خوی
گرچه از فتنهٔ ایام، شکوهیش نماند
ویژه زآن روزکه شد پی سپر کعب وقصی
سلمی و می گر از این ربع و دمن باز شدند
آید از ربع و دمن بوی خوش سلمی و می
گرچه از حی بزرگان اثری برجا نیست
خرم آن دشت که بد پایگه مردم حی
آتشی جست و از آن شهر یکی نیمه بسوخت
همچو برقی که درافتد به یکی تودهٔ نی
نیمشب آتش کین عیش و تنآسانی شهر
خورد وکرد از پس آن، فقر و پریشانی قی
هستی مردم ازین شعلهٔ کین رفت به باد
راست چون دانش میخواران از آتش می
متجر آمل غارت شد ازبن شوم حریق
غارتی کش نه دکان ماند و نه کالا و نه فی
مدد مردم ری باید، تا همتشان
سازد اموات فتن را چو دم عیسی حی
راستی را که به احیای ولایات، بود
چون دم عیسی مریم، مدد مردم ری
تا نسوزد دل ری، دردی درمان نشود
هست آری به مثل: آخر هر درمان کیّ
شهرک آمل وبران شد و یکباره بسوخت
گر نسوزد دل ری اکنون، کی سوزد، کی؟
ای مسلمانان، آبی بفشانید به وی
این همان خطهٔ نامیست که از عهد قدیم
دورهاکرده به امنیت و آسایش، طی
بوده درعهد منوچهر، یکی حصن عظیم
سرکشیده شرفاتش ز بر قصر جدی
دون او بوده به زینت، چه سمرقند و چه بلخ
پس از او بوده به رتبت، چه نهاوند و چه جی
بوده بنگاه سپهداران و اسپاهبدان
تا به اکنون باز از عهد شهنشاهی کی
فرخانان به بزرگیش برافراشته دست
گیل گیلان بستر گیش بیفشارده پی
یادگاری ز بهشتست به آب و به هوا
پرگل و سبزه بهاریست به تموز و به دی
آسمان چون نگرد پهنهٔ سبزش، از شرم
روی درپوشد در ابر و برافشاند خوی
گرچه از فتنهٔ ایام، شکوهیش نماند
ویژه زآن روزکه شد پی سپر کعب وقصی
سلمی و می گر از این ربع و دمن باز شدند
آید از ربع و دمن بوی خوش سلمی و می
گرچه از حی بزرگان اثری برجا نیست
خرم آن دشت که بد پایگه مردم حی
آتشی جست و از آن شهر یکی نیمه بسوخت
همچو برقی که درافتد به یکی تودهٔ نی
نیمشب آتش کین عیش و تنآسانی شهر
خورد وکرد از پس آن، فقر و پریشانی قی
هستی مردم ازین شعلهٔ کین رفت به باد
راست چون دانش میخواران از آتش می
متجر آمل غارت شد ازبن شوم حریق
غارتی کش نه دکان ماند و نه کالا و نه فی
مدد مردم ری باید، تا همتشان
سازد اموات فتن را چو دم عیسی حی
راستی را که به احیای ولایات، بود
چون دم عیسی مریم، مدد مردم ری
تا نسوزد دل ری، دردی درمان نشود
هست آری به مثل: آخر هر درمان کیّ
شهرک آمل وبران شد و یکباره بسوخت
گر نسوزد دل ری اکنون، کی سوزد، کی؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۲ - ای مشارالسلطنه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۴ - تهران قبل از کودتا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.