هوش مصنوعی:
این شعر به موضوعاتی مانند عدالت، قدرت، عشق، و رنجهای انسانی میپردازد. شاعر بیان میکند که قدرت شاهان از تسلیم فقیران بیشتر نیست و امنیت قصر سلطان از کلبه درویش امنتر نیست. همچنین، عشق به عنوان یک نیروی قدرتمند و گاهی ویرانگر توصیف شده است. شاعر از درد فراق و رنجهای زندگی سخن میگوید و تأکید میکند که دنیا تحت کنترل عقل دوراندیش نیست. در نهایت، او به دنبال راهی برای رسیدن به آرامش و عافیت است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند انتقاد از قدرت و درد عشق ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۲۶
قدرت شاهان ز تسلیم فقیران بیش نیست
قصر سلطان امنتر ازکلبهٔ درویش نیست
طاهر آن دامان کزو دست امیدی دور نه
قادر آن سلطان کزو قلب فقیری ریش نیست
گر ز خون من نگین شاه رنگین میشود
گو بریز این خون که مقدار نگینی بیش نیست
برکس ای قاضی به خون من منه بهتان ازآنک
قاتل من در جهان جز عشق کافرکیش نیست
ای صبا با خسرو خوبان بگو درد فراق
بر دل من کمتر از اینحبسو اینتشویش نیست
گر دلت با من نباشد قصرتجریش است بند
ور دلت با من بود زندان کم از تجریش نیست
در صفوف واپسین جا داد یارم ورنه کس
زبن رقیبان درصف عشق وی ازمن پیش نیست
دل به اقبال جهان ای صاحبدولت مبند
کاین جهان در اختیار عقل دوراندیش نیست
نعمت او بیتغیر، امن او بیانقلاب
راحت او بیتزاحم، نوش او بینیش نیست
تجربت کردم رهی سوی سرای عافیت
راستتر زین ره که من بگرفتهام در پیش نیست
من نیام مسعود و بواحمد ولی زندان من
کمتر از زندان نای و قلعهٔ مندیش نیست
گر توپی انسان «بهار» اندوه نوع خویش دار
ورنهحیوانهم نیابی کاو به فکر خویش نیست
قصر سلطان امنتر ازکلبهٔ درویش نیست
طاهر آن دامان کزو دست امیدی دور نه
قادر آن سلطان کزو قلب فقیری ریش نیست
گر ز خون من نگین شاه رنگین میشود
گو بریز این خون که مقدار نگینی بیش نیست
برکس ای قاضی به خون من منه بهتان ازآنک
قاتل من در جهان جز عشق کافرکیش نیست
ای صبا با خسرو خوبان بگو درد فراق
بر دل من کمتر از اینحبسو اینتشویش نیست
گر دلت با من نباشد قصرتجریش است بند
ور دلت با من بود زندان کم از تجریش نیست
در صفوف واپسین جا داد یارم ورنه کس
زبن رقیبان درصف عشق وی ازمن پیش نیست
دل به اقبال جهان ای صاحبدولت مبند
کاین جهان در اختیار عقل دوراندیش نیست
نعمت او بیتغیر، امن او بیانقلاب
راحت او بیتزاحم، نوش او بینیش نیست
تجربت کردم رهی سوی سرای عافیت
راستتر زین ره که من بگرفتهام در پیش نیست
من نیام مسعود و بواحمد ولی زندان من
کمتر از زندان نای و قلعهٔ مندیش نیست
گر توپی انسان «بهار» اندوه نوع خویش دار
ورنهحیوانهم نیابی کاو به فکر خویش نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.