۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵

لب لعل تو می‌ فروشی کرد
چشم مست تو باده‌نوشی کرد

این خطاها چو دید حاجب حسن
زان خط سبز پرده‌پوشی کرد

چه پراکنده گفت زلف‌، که دوش
خم شد و با تو سر به گوشی کرد

راز دل با لبت نگفته‌، خطت
سر برآورد وتیزهوشی کرد

عاقبت سست گردد اندر هجر
هرکه با عشق سخت کوشی کرد

خار، هر سرزنش که کرد، بهار
غنچهٔ تنگ‌دل خموشی کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.