۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱

بازآمد آن ترک ختا کز بیقراران کین کشد
یارب مبادا کز خطا خط بر من مسکین کشد

دلدادگان از هر طرف برگرد او بربسته صف
بگرفته دامانش به کف گه آن کشد گه این کشد

گر جان به کف باید نهاد این بندهٔ مسکین نهد
ور بار غم باید کشید این خاطر غمگین کشد

گر باغبان گل پرورد کز وی زمانی برخورد
یا زحمت کانون برد یا محنت تشرین کشد

ای بلبل شیرین‌زبان به گر نبندی آشیان
درگلشنی کش‌ باغبان‌ صد منت از گلچین کشد

خسرو نداند از گدا رندی که در ویرانه‌ای
برکف می گلگون نهد در بر بتی شیرین کشد

جانا کشد جان بهار اندر شکنج زلف تو
زنجی که نالان صعوه‌ای‌از چنگل‌شاهین کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.