۲۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵

دل سوی مهر می کشد و مهر سوی دل
جایی که مهر نیست مکن جستجوی دل

دل گوشت‌پاره‌ای که بجنبد به سینه نیست
منگر چنین ز چشم حقارت به سوی دل

بحث بهشت و دوزخ و آشوب کفر و دین
چون بنگرند نیست مگر گفتگوی دل

افلاک را به لرزه فکندی بهر نفس
گر آمدی ز پرده برون هایهوی دل

ما را نوید افسر شاهی مده که ما
در کنج انزوا نبریم آبروی دل

الا که آرزوی دلی را برآوربم
ما را نبود و نیست دگر آرزوی دل

دشنام تلخ و روی ترش دلنشین‌ترست
ما را ز خنده‌ای که نباشد ز روی دل

دیدی چگونه جام سراپای خنده شد
آن‌دم که شیشه قهقهه کرد از گلوی دل

بر لوح دل رموز محبت نوشته‌اند
ما خوانده‌ایم و کرده ز بر پشت و روی دل

واقف شود ز معنی دل هرکه چون «‌بهار»
بگذاشت جان و جاه و جوانی به روی دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.