هوش مصنوعی: این متن شعری است که از زبان نمادین و استعاری برای بیان مفاهیم عرفانی و فلسفی استفاده می‌کند. در این شعر، شهر آدم‌ها به عنوان مکانی پر از سودا و شیدایی توصیف می‌شود که در آن چرخ زندگی به گردش درآمده و انسان‌ها از گذشته و آینده رها شده‌اند. با جوشیدن آب و وزش باد، تغییراتی رخ می‌دهد که منجر به شکافتن کوه‌ها و نمایان شدن گوهرهای درخشان می‌شود. در این میان، عشق و هجران نیز به تصویر کشیده شده‌اند و در نهایت، شمس تبریزی به عنوان نجات‌دهنده‌ای ظاهر می‌شود که به انسان‌ها هویت و جایگاهی والا می‌بخشد.
رده سنی: 18+ این متن به دلیل استفاده از مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی و همچنین زبان استعاری و نمادین، برای درک کامل نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. بنابراین، مناسب مخاطبانی است که توانایی تحلیل و درک مفاهیم پیچیده را دارند.

غزل شمارهٔ ۲۵۱۴

دَرآمَد در میانِ شهرِ آدم زَفت سیلابی
فَنا شُد چَرخ و گَردان شُد، زِنورِ پاکْ دولابی

نبود آن شهر جُز سودا، بَنی آدم دَرو شَیدا
بِرَست از دیّ و از فردا، چو شُد بیدار از خوابی

چو جوشید آبْ بادی شُد که هر کُهْ را بِپَرّاند
چو کاهَش پیشِ بادِ تُندِ باسَهمیّ و باتابی

چو کُه‌ها را شِکافانید، کان‌ها را پدید آرَد
بِبینی لَعْل اَنْدَر لَعْل، می‌تابَد چو مهتابی

دَران تابش بِبینی تو، یکی مَهْ رویِ چینی تو
دو دستِ هَجْرِ او پُر خون، مِثالِ دستِ قَصّابی

زِبویِ خونِ دستِ او، همه ارواحْ مَستِ او
همه اَفْلاکْ پَستِ او، زِهی بالُطفْ وَهّابی

مِثالِ کُشتَنَش باشد چو انگوری که کوبَندَش
که تا فانی شود باقی، شود انگورْ دوشابی

اگرچه صد هزار انگور کوبی، یک بُوَد جُمله
چو وا شُد جانِبِ توحیدْ جان را این چُنین بابی

بیاید شَمسِ تبریزی، بگیرد دستِ آن جان را
در انگُشتَش کُند خاتَم، دَهَد مُلْکیّ و اَسْبابی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.