هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و جذبههای روحانی سخن میگوید. او از الطاف شمسالدین و تأثیرات روحانی آن بر خود و دیگران صحبت میکند. شاعر توصیف میکند که چگونه عشق و جمال روحانی باعث رهایی از دنیای مادی و رسیدن به حالتی از وجد و سرمستی میشود. در نهایت، شاعر از تبریز و تأثیرات معنوی آن یاد میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۵۱۶
اگر اَلْطافِ شَمسُ الدّین به دیده بَرفُتادهسْتی
سویِ افلاکِ روحانی، دو دیده بَرگُشادهسْتی
گُشاده سْتی دو دیده پَر، قَدَم را نیز، از مَستی
ولی پَرِّسعادت او دَران عالَم نَهادهسْتی
چو بِنْهادی قَدَم آن جا، بِرَفتی جسم از یادش
که پِنْداری زِمادر او دَران عالَم نَزادهسْتی
میانِ خوب رویانْ جان شُده چون ذَرّهها رَقصان
گَهی مَستِ جَمالَسْتی، گَهی سَرمَست بادهسْتی
رُخِ خوبانِ روحانی که هر شاهی که دید آن را
زِفَرزین بَندِ سوداها زِاسبِ خود پیادهسْتی
چو از مَخْدومْ شَمسُ الدّین زدی لُطفی به رویِ دل
ازینها جُمله رویِ دل شُدی بیرنگ و سادهسْتی
بِدیدی جُمله شاهان را و خوبان را و ماهان را
کَمَربَسته به پیشِ او، نشسته بر وَسادهسْتی
اگر نه غَیرتِ حَضرت گرفتی دامَنِ جاهَش
سِزایِ جُمله کَردهسْتیّ و دادِ حُسنْ دادهسْتی
نه نَفْسی رَه زنی کردی، نه آوازهیْ فَنا بودی
دلِ ذَرّاتِ خاک از جان و جان از شاهْ شاده سْتی
اگر در آب میدیدی خیالِ رویِ چون آتش
همه اَجْزایِ جِرمِ خاکْ رَقصانْ هَمچو بادسْتی
ایا تبریز اگر سِرَّت شُدی مَحسوسِ هر حسیّ
غُلامِ خاکِ تو سَنْجَر اسیرت کِیْقُبادسْتی
سویِ افلاکِ روحانی، دو دیده بَرگُشادهسْتی
گُشاده سْتی دو دیده پَر، قَدَم را نیز، از مَستی
ولی پَرِّسعادت او دَران عالَم نَهادهسْتی
چو بِنْهادی قَدَم آن جا، بِرَفتی جسم از یادش
که پِنْداری زِمادر او دَران عالَم نَزادهسْتی
میانِ خوب رویانْ جان شُده چون ذَرّهها رَقصان
گَهی مَستِ جَمالَسْتی، گَهی سَرمَست بادهسْتی
رُخِ خوبانِ روحانی که هر شاهی که دید آن را
زِفَرزین بَندِ سوداها زِاسبِ خود پیادهسْتی
چو از مَخْدومْ شَمسُ الدّین زدی لُطفی به رویِ دل
ازینها جُمله رویِ دل شُدی بیرنگ و سادهسْتی
بِدیدی جُمله شاهان را و خوبان را و ماهان را
کَمَربَسته به پیشِ او، نشسته بر وَسادهسْتی
اگر نه غَیرتِ حَضرت گرفتی دامَنِ جاهَش
سِزایِ جُمله کَردهسْتیّ و دادِ حُسنْ دادهسْتی
نه نَفْسی رَه زنی کردی، نه آوازهیْ فَنا بودی
دلِ ذَرّاتِ خاک از جان و جان از شاهْ شاده سْتی
اگر در آب میدیدی خیالِ رویِ چون آتش
همه اَجْزایِ جِرمِ خاکْ رَقصانْ هَمچو بادسْتی
ایا تبریز اگر سِرَّت شُدی مَحسوسِ هر حسیّ
غُلامِ خاکِ تو سَنْجَر اسیرت کِیْقُبادسْتی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.