هوش مصنوعی:
زندانبان در زندان را باز میکند و به زندانی خبر میدهد که امروز گل سرخ شکفته است. این خبر باعث میشود زندانی به یاد خانه و گذشتهاش بیفتد و گریه کند. او خاطراتی از فصل گل و همراهی با معشوقش را به یاد میآورد، زمانی که با هم در باغ گلها را میچیدند و از هم لذت میبردند. دیدن گلها در زندان او را ناراحت میکند و ترس از بیان حرفی بیمحتوا بر لبش دارد.
رده سنی:
15+
متن دارای مضامین عاطفی و خاطرهانگیز است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به زندان و اسارت میتواند برای سنین پایین سنگین باشد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر میتوانند با احساسات و تجربیات بیانشده در متن ارتباط برقرار کنند.
شمارهٔ ۳۶ - گل سرخ
دوش زندانبان بگشاد در و با من گفت
مژده ای خواجه که امروز گل سرخ شکفت
ناگهان اشگم از دیده روان شد زبرا
یادم از خانه ی خویش آمد و مغزم آشفت
خادمی آمد و از خانه بیاورد خورش
مرد زندانبان آن گریه ی من با وی گفت
یادم آمدکه به فصل گل با دلبر خویش
پیش هر گلبن بودیم به گفت و به شنفت
که گلی رنگین چیدم من و دلبر بگرفت
ساق آن گل را زیر شکن زلف نهفت
گه یکی چید نگار من و بر سینهٔ من
نصب کرد آن گل و بوسیدم دستش هنگفت
بجز این دو نشد از باغ گلی چیده که هست
گل به گلبنخوش و بلبل به کل و مرد به جفت
دلم آزرده شد از دیدن آن خرمن گل
بیم آن بود که بر لب گذرد حرفی مفت
مژده ای خواجه که امروز گل سرخ شکفت
ناگهان اشگم از دیده روان شد زبرا
یادم از خانه ی خویش آمد و مغزم آشفت
خادمی آمد و از خانه بیاورد خورش
مرد زندانبان آن گریه ی من با وی گفت
یادم آمدکه به فصل گل با دلبر خویش
پیش هر گلبن بودیم به گفت و به شنفت
که گلی رنگین چیدم من و دلبر بگرفت
ساق آن گل را زیر شکن زلف نهفت
گه یکی چید نگار من و بر سینهٔ من
نصب کرد آن گل و بوسیدم دستش هنگفت
بجز این دو نشد از باغ گلی چیده که هست
گل به گلبنخوش و بلبل به کل و مرد به جفت
دلم آزرده شد از دیدن آن خرمن گل
بیم آن بود که بر لب گذرد حرفی مفت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵ - شعرو نظم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷ - پروانه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.