۲۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹ - برف

ابری به خروش آمد چون قلزم مواج
بر روی زمین بیخت هزاران ورق عاج

گویا فلک امروز بریزد به سر خلق
پس ماندهٔ آن شیر برنج شب معراج

حلاج شدست ابر و زند برف چو پنبه
لرزان من ازین حادثه چون خایهٔ حلاج

گویی که یکی سید، مندیل عوض کرد
زان برف فراوان که نشسته به سرکاج
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸ - خطاب به شاه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰ - آشوب بغداد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.