۲۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰ - آشوب بغداد

چو ازگشت زمان آلمان و اتریش
به چنگ حزب نازی اندر افتاد

بپا گردید جنگی خانمان‌سوز
که مانندش ندارد آدمی یاد

ز ده کشور فزون در چنگ آلمان
به یک ضربت شدند از هستی آزاد

عروس دهر پاربس نکوروی
بخفت اندر بر این تازه داماد

به پیش این قضای آسمانی
به تنها انگلستان اندر استاد

ولی ملک عراق اندر میانه
ز ناگه کودتایی کرد بنیاد

«‌رشید عالی‌» از اعیان تازی
به‌آشوب و به‌شورش‌دست بگشاد

وزان پیمان که با انگلستان بود
گذرکرد و ندای حرب درداد

به قصد پادگان انگلستان
سپاه از هر طرف بیرون فرستاد

برای یاربش آمد ز محورا
*‌اببما به هفتاد به هشتاد

بپا شد طرفه جنگی کز نهیبش
برآمد از جوان و پیر فریاد

رشید ازترک‌و ایران‌یاوری‌خواست
به دست‌آویز عهد سعدآباد

در این اثنا سپاه انگلستان
مظفرگشت در آغاز خرداد

رشید عالی از بغداد بگریخت
هزیمت راگرفته پیشی از باد

سوی خاک عجم از آب بگذشت
دل از غم‌، پر ز آتش‌، لب پر از باد

بلی‌بی‌شک‌هزیمت جست خواهد
چو شاگردی بجوید کین استاد

نبود این‌، جز یکی آشوب ناچیز
کزان آشوب جنگی بلعجب زاد

هم از این بلعجب‌تر نکته اینست
که تاریخش بود «‌آشوب بغداد»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹ - برف
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱ - لشکر منهزم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.