۲۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲ - ونیز

شد سیه‌پوش از غم مرگ صبا بدرالملوک
زین مصیبت ملت اسلام قرمزپوش باد

کرد با نیکان ستیزه‌ تا که شد همدوش مرگ
هرکه با نیکان ستیزد با اجل همدوش باد

عیب پاکان کرد تا خاموش گشت او را زبان
هر زبان کاو عیب پاکان می کند خاموش باد

هرکه بار دوش ملت گشت مانند صبا
بار نعشش رهروان مرگ را بر دوش باد

بدسگال ملک و ملت بود از آن منفور شد
بدسگالان را صدای مرگ او درگوش باد

نفرت ملی ‌نمایان شد به پای نعش او
بر سر این ماجرا ای دوستان سرپوش باد

پتک نفرت خورد زیرا سکه ‌مغشوش بود
پتک نفرت بر سر هر سکه مغشوش باد

بهر تاریخش رقم زد کلک مشکین بهار
از قفای بدسگالان آب راحت نوش باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱ - لشکر منهزم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳ - هدیهٔ دوست در زندان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.