۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳ - هدیهٔ دوست در زندان

حضرت سالار بهر مرغ گرفتار
از ره اکرام آب و دانه فرستاد

آب حیات اندرون کوزهٔ مینا
تا دهدم عمر جاودانه‌، فرستاد

هفت عددکوزهٔ نبات کرم کرد
سه خم شیرین می‌ مغانه ‌فرستاد

از سر انصاف‌، تلک عشرکامل
تا نزنم در نقیصه‌چانه‌، فرستاد

یاشد رمزی گر امتنان رهی را
خربزه‌بخشید و هندوانه‌فرستاد

دانست‌این بنده تشنهٔ سخن اوست
کاهلی طبع را بهانه فرستاد

خشک‌لبم یافت‌، زان قبل شکر تر
در عوض شکرین ترانه فرستاد

شکر کنم زو که این‌ همه شکر تر
در خم سربسته بی‌نشانه فرستاد

یا بدل شعر تازه نزلی موزون
شهد و شکر کرده در میانه فرستاد

بختش خواهم بلند و هیچ نبینم
کاو بفرستاد هدیه یا نفرستاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲ - ونیز
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴ - قول و غزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.