هوش مصنوعی: شاعر بهار از شروان، با وجود شهرت به سخن‌دانی، شعر کمی از او باقی مانده است. او از مفاخرت به هنر خود پرهیز می‌کند و نادانان را نکوهش می‌نماید. یکی از نادانان به او حسادت می‌ورزد و ادعا می‌کند که دفتر شعر بهار را پنهانی انباشته است. شاعر با بیان تفاوت بین شروانی و خراسانی، از درگیری با چنین افراد نادان ابراز بی‌میلی می‌کند و خود را در مقام سلیمان سخن می‌داند.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم انتزاعی مانند انتقاد از نادانی و حسادت است و نیاز به درک ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۸۵ - بهار شیروانی

به شهر شروان بُد شاعری بهار بنام
که شهره بود به مطبوعی و سخن‌دانی

از آن سخنور جز اندکی ندانم شعر
هم آنچه دانم دانند عالی و دانی

به شعر خویش هم‌اکنون مفاخرت نکنم
که فخر بر هنر خود بود ز نادانی

به دیو مردم نادان همی نبندم دل
کزین گروه نبینم به جز گران جانی

ولی از اینان یک‌تن شدست خصمی من
به رای ابلیسی و به خوی شیطانی

همی چه گوید گوید کزان بهار توراست
ز شعر دفتری انباشته به پنهانی

چه بازگویم با ابلهی چنین که ز جهل
نکو نداند شروانی از خراسانی

چه رنجه دارم تن در ستیز آن که بود
به ... خوردنش آسایش و تن‌آسانی

در‌بغ باشد پرداختن به چونین دیو
مراکه هست به ملک سخن سلیمانی

ایا فسانه به جهل و دریده کـ.. و کفل
چنان که سلمان در پاکی و مسلمانی

به ک.. خویش فرو بر سطبر ک‌.. بهار
سپس بسنج که‌طوسی‌است‌یاکه شروانی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۶ - در جستجوی جوانی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.