هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف عنکبوت و شکار او (مگس) می‌پردازد. عنکبوت با دقت و مهارت تار می‌تند و منتظر می‌ماند تا شکار در دام او بیفتد. مگس که در جستجوی غذاست، ناخواسته در تارهای عنکبوت گرفتار می‌شود و تلاش می‌کند تا خود را آزاد کند، اما عنکبوت با بیرحمی او را شکار کرده و خونش را می‌مکد. در پایان، عنکبوت پس از اتمام کارش، تارهایش را بررسی و تعمیر می‌کند و به لانه‌اش بازمی‌گردد. متن همچنین به مقایسه رفتار عنکبوت با انسان‌های حریص می‌پردازد که دیگران را در دام حرص و طمع خود می‌اندازند.
رده سنی: 14+ این متن دارای مفاهیم پیچیده و تمثیلی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، توصیفات دقیق و گاهی خشن از شکار عنکبوت ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامناسب باشد. درک مفاهیم اخلاقی و اجتماعی نهفته در متن نیز نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۵۵ - عنکبوت و مگس!

نگه کن بدان زشت‌خو جانور
نهاده به زانوی خمیده سر

سر و سینه کوتاه و زانو دراز
ز خبث اندر آن سینه بنهفته راز

دراز و سرازیر وکج‌،‌دست‌و پاش
چو آب جدا گشته از آبپاش

جدا از همه کوشش و علم و کار
جز از دام گستردن و از شکار

نگه کن که او دام می گسترد
سر رشته‌ها سوی هم می‌ب‌رد

کنون نوبت تار گستردن است
ز بالا سوی زیر نخ بردن است

به جهد و به ‌سرعت ز بهر شکار
بهم بسته هفتاد و هشتاد تار

سپس نوبت پود افکندن است
همه نیتش زود افکندن است

نگه کن که چون پود را نیک بست
به آب دهان و به پا و به دست

بسان یکی بندباز دلیر
فرا رفت بالا، فرو جست زیر

در آن گوشهٔ کلبه از بهر صید
درآویخت ز اندیشه ‌، ‌صد بند و قید

وزآن ‌پس به دالان تاریک خویش
فرو رفت در فکر باریک خویش

صبورانه در گوشهٔ دامگاه
نشیند چو زاهد در آرامگاه

تو گویی مگر کرده او خدمتی
به خلق جهان باشدش منتی

مگس بهر کسب خورش با نشاط
نگه کن که پرواز کرد از بساط

سر و روی خود شستن آغاز کرد
پر و بال مالید و پرواز کرد

به ‌سعی ‌و به کوشش ‌به ‌هرگوشه‌ای
شود تا فراز آورد توشه‌ای

طنینش چنان می‌نماید ز دور
که از پهنهٔ دشت‌، بانگ چگور

به هرگوشه‌ای از پی توشه گشت
بر آن گوشهٔ شوم ناگه گذشت

زمام مگس را گرفت احتیاج
کشیدش به بنگاه کین و لجاج

بر آن دیولاخ خطرخیز جای
که خف کرده آن افعی دیوپای

بر آن کنج تاریک و ناخوش مکان
کمینگاه سلطان جولاهکان

نگر چون درافتاد مسکین مگس
در آن دام و آن درتنیده قفس

مگس بهر روزی به تیمار جفت
شود روزی آن که آسوده خفت

چو دزد، ازکمینگاه بیندکه صید
نگونسار گشت اندر آن بند و قید

خرامان سوی صید خود بگذرد
چه حاجت که دیگر شتاب آورد

بداند کزان اوستادانه فخ
مگس چه‌؟ که جان برنیارد ملخ‌

به‌آرامی از تارها بگذرد
به‌صد خشم سو‌ی مگس بنگرد

فریسه بلرزد به خود زان نگاه
خروشان و جوشان شود بی گناه

خروشیدنی زار و جوشیدنی
تلاشیدنی سخت وکوشیدنی

به‌هر دم شود مرگ نزدیک‌تر
همان تار امّید باریک‌تر

رسد جانور تا به نزد اسیر
زمانی بر او بنگرد خیر خیر

پیاپی بدان دست و پای درشت
زند بر سر و مغز بیچاره مشت

پس‌ آنگه شود پهن و زشت و دژم
بچسبند ناگه شکم بر شکم

مگس نالهٔ الامان می کشد
حرامی ز جسمش روان می کشد

چو لختی مکد زان تن زنده خون
رها سازدش بسته و سرنگون

رها سازدش تا به وقت دگر
دمادم ازو خون مکد جانور

مکد قطره قطره ز خون شکار
که عیشش پیاپی بود خوشگوار

به مرگش نبخشد ز سختی رفاه
در اشکنجه بگذاردش دیرگاه

گرش خون بجایست کی غم بود
بباید که رامش دمادم بود

ندانم کی این غم به پایان رسد
کی این درد بیحد به درمان رسد

که تا ذره ای در مگس هست قوت
شود بهرهٔ بدکنش عنکبوت

وزان پس کز اوکام دل برد سیر
فشاندش چون پرکاهی به زیر

رود همره باد نعش مگس
سرانجام‌هر چیز باد است و بس‌!

چو صیاد فارغ شد ازکار خویش
شود، وارسی گیرد از تار خوبش

به‌هرگوشه‌تاری که گردیده‌سست
بیاراید و سازدش چون نخست

سپس‌خوشدل و شاد وگردنفراز
شود نرم نرمک به کاشانه باز

بودراضی‌از صنعت و کار خویش
زگیتی‌، وزان گرم بازار خویش

بود خرم از نظم و آیین دهر
که یابد از او مرد هشیار بهر

ز نظم جهانست مسرور و شاد
ز قانون و آزادی و عدل و داد

که هشیار مردم تواند مدام
ز حرص‌ افکند نوع خود را به دام

مثل‌ عنکبوت‌ است‌ و اعیان‌ اساس
یکی‌ دیده‌ای‌ خواهم اعیان‌شناس
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۵۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴ - اسلحهٔ حیات
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶ - اتق من شر من احسنت الیه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.