۲۹۰ بار خوانده شده

صف زندان نمرهٔ یک

دیده‌ام من ز بام آنجا را
آن سیه‌چال عمرفرسا را

تنگ و تاریک و سهمناک و قعیر
در و دیوارها سیاه چو قیر

کلبه‌ها بی‌دریچه و روزن
تنگ و تاریک چون دل دشمن

روز و شب هم در آن سیاه‌مغاک
آب پاشند تا شود نمناک

هست دهلیزی اندرین جا نیز
کلبه‌ها هست در بن دهلیز

چون شود در به روی کس بسته
ریه زان بستگی شود خسته

که هوا نیز اندر آن حبس است
نفس‌ آنجا به‌ حبس‌ چون‌ نفس‌ است‌

نیست بین مبال و محبس‌، در
در مبالند حبسیان یکسر

گر ترا حشر ساس‌ و کیک‌ هواست
شو بدانجا که شهرشان آنجاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:صف زندان نمرهٔ دو
گوهر بعدی:سبب بنای زندان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.