هوش مصنوعی: مردی پس از سه سال حبس آزاد می‌شود و متوجه می‌شود که زندگی‌اش نابود شده است: خانه‌اش از بین رفته، همسرش طلاق گرفته و فقیر شده است. دوستی قدیمی به او کمک می‌کند و او را در کسب‌وکار شریک می‌کند، زندگی جدیدی برایش می‌سازد و حتی همسر جدیدی به او می‌دهد. در نهایت، مرد از خدمات دولتی دوری می‌کند و به زندگی جدیدش پشت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل موضوعاتی مانند زندان، طلاق، فقر و مرگ است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامناسب باشد. همچنین، درک کامل مفاهیم اخلاقی و اجتماعی متن نیاز به بلوغ فکری دارد.

عاقبت کار وجدان‌فروش و رها شدن رفیق از بند

چون ‌ز حبس ‌جوان ‌سه سال گذشت
مدت حبس او ، به آخر گشت

تاخت بیرون ز حبس بیچاره
بی‌سرانجام و عور و آواره

خانه بر باد و زن طلاق و فقیر
بی‌نصیب از نقیر و از قطمیر

یکی از دوستان رسیدش پیش
مرد ازوجست‌حال‌همسرخوا

گفت دادی طلاق و شوی گرفت
چندگاهی ز خلق روی گرفت

رفت شویش شبی به مهمانی
شب سیه بود وسرد و بارانی

بستر خود به زیر طاقی برد
طاق بر وی فتاد و بیدین مرد

مَرد مُرد و ضعیفه​ی مسکین
گشت‌در «شهر نو» کرایه‌نشین

شد از این داستان دلش به ‌دو نیم
تاخت نزدیک دوستان قدیم

دید آن‌ جمله مردمی شده‌اند
صاحب‌خانه و زن و فرزند

همه فارغ ز رادع و زاجر
آن یکی کاسب آن یکی تاجر

چون رفیق قدیم را دیدند
چون گل نوشکفته خندیدند

رحم کردند بر ندامت او
شکرکردند بر سلامت او

جان و کالا و مسکنش دادند
به از اول یکی زنش دادند

ساختندش شریک در مکسب
کاسبی گشت صاحب منصب

پشت پا زد به خدمت دولت
کند دندان ز نعمت دولت
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:داستان مهندسی که گنج‌خانه ساخت
گوهر بعدی:ا ندرز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.