هوش مصنوعی:
این شعر به توصیف زیباییهای اصفهان در ماه اردیبهشت میپردازد و آن را به بهشتی زمینی تشبیه میکند. شاعر از طبیعت زیبا، معماری باشکوه و فضای دلنشین شهر سخن میگوید. سپس به تغییر حال و هوای خود اشاره میکند و از تصمیم برای ترک اصفهان و انزوا در ری سخن میگوید. در نهایت، از دریافت عفو و مهربانی از سوی شاه و تصمیم برای سکونت در تهران میگوید.
رده سنی:
12+
این شعر دارای مفاهیم عمیق ادبی و تاریخی است که ممکن است برای کودکان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و سیاسی ممکن است نیاز به توضیح داشته باشند.
گفتار هشتم بازگشت به تهران در اردیبهشت ۱۳۱۲
آمد اردیبهشت، ای ساقی
اصفهان شد بهشت، ای ساقی
آن بهشتی که گم شد از دنیا
هر به سالی مهی، شود پیدا
وان مه اردیبهشت باشد و بس
اصفهان چون بهشت باشد و بس
جنت عدن و روضهٔ رضوان
هست اردیبهشت اصفاهان
آفتابی لطیف و هر روزه
آسمانی چو طشت فیروزه
طاق و ایوان و گنبد و کاشی
شهر را کرده پر ز نقاشی
نقشهها هرچه خوب و دلکشتر
نقش اردیبهشت از آن خوشتر
گل شب بوش پُر پَر و پرپشت
یاسش انبوه و اطلسیش درشت
باز هم صحبت از گل آمد پیش
و اوفتادم به یاد گلشن خویش
شدهام این سفر من از جان سیر
لیک کی گردم از صفاهان سیر
دست از جان همی توان شستن
وز صفاهان نمیتوان شستن
گل آسایشم به بار آمد
تلگرافی ز شهریار آمد
خرقهٔ ژندهام رفو کردند
جرم ناکردهام عفو کردند
قاسم صور شرح حال مرا
کرد انهی به هیئت وزرا
شد فروغی شفیعم از سر مهر
سود برآستان خسروچهر
در نهان با «شکوه» شد همدست
بر خسرو شفاعتی پیوست
نامهٔ من به پیشگاه رسید
شرح حالم به عرض شاه رسید
خواستندم ز شهر اصفاهان
این چنین است عادت شاهان
گرچه دولت رضای من میجست
التزامی ز من گرفت نخست
که به ری انزوا کنم پیشه
نکنم در سیاست اندیشه
آنچه گفتند سربسر دادم
مهر و امضای خویش بنهادم
ره تهران گرفتم اندر پیش
تا شوم منزوی به خانهٔ خویش
اصفهان شد بهشت، ای ساقی
آن بهشتی که گم شد از دنیا
هر به سالی مهی، شود پیدا
وان مه اردیبهشت باشد و بس
اصفهان چون بهشت باشد و بس
جنت عدن و روضهٔ رضوان
هست اردیبهشت اصفاهان
آفتابی لطیف و هر روزه
آسمانی چو طشت فیروزه
طاق و ایوان و گنبد و کاشی
شهر را کرده پر ز نقاشی
نقشهها هرچه خوب و دلکشتر
نقش اردیبهشت از آن خوشتر
گل شب بوش پُر پَر و پرپشت
یاسش انبوه و اطلسیش درشت
باز هم صحبت از گل آمد پیش
و اوفتادم به یاد گلشن خویش
شدهام این سفر من از جان سیر
لیک کی گردم از صفاهان سیر
دست از جان همی توان شستن
وز صفاهان نمیتوان شستن
گل آسایشم به بار آمد
تلگرافی ز شهریار آمد
خرقهٔ ژندهام رفو کردند
جرم ناکردهام عفو کردند
قاسم صور شرح حال مرا
کرد انهی به هیئت وزرا
شد فروغی شفیعم از سر مهر
سود برآستان خسروچهر
در نهان با «شکوه» شد همدست
بر خسرو شفاعتی پیوست
نامهٔ من به پیشگاه رسید
شرح حالم به عرض شاه رسید
خواستندم ز شهر اصفاهان
این چنین است عادت شاهان
گرچه دولت رضای من میجست
التزامی ز من گرفت نخست
که به ری انزوا کنم پیشه
نکنم در سیاست اندیشه
آنچه گفتند سربسر دادم
مهر و امضای خویش بنهادم
ره تهران گرفتم اندر پیش
تا شوم منزوی به خانهٔ خویش
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:در مذمت سرکشی و عیبجویی
گوهر بعدی:شرح تفتیش کردن مأمورین دولت در راه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.