هوش مصنوعی:
پیرزن صبوری بود که رازهایش را فاش نمیکرد، اما دختر حیلهگر و پلیدش راز او را به شوهرش گفت و ادعا کرد که مادرش او را با کینهکشی میکُشد. دختر به شوهرش گفت که یا او باید برود یا مادرش. مرد جوان تحت تأثیر حرفهای زنش قرار گرفت و به مادرش اعتراض کرد. زال (مادر) برای جلوگیری از جدایی بین پسر و عروسش، همهی تقصیرها را به گردن گرفت و خود را گنهکار خواند. مرد بیچاره از زنش عذرخواهی کرد، اما زن بیشرم پافشاری کرد که مادرش باید برود. در نهایت، مرد نادان تحت تأثیر کینه و درد، مادر بیچارهاش را از خانه بیرون کرد.
رده سنی:
16+
متن دارای موضوعات پیچیدهای مانند خیانت، فریب، و تعارضات خانوادگی است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال دشوار است. همچنین، محتوای عاطفی و روانی آن ممکن است برای خوانندگان جوان سنگین باشد.
شکوهٔ عروس از مادر شوهر!
پیرزن صبر نمودی به جفاش
باکس آن راز نمی کردی فاش
لیک آن دختر غدار پلید
کرد با شوی شبی رازپدید
گفت مام تو مرا کشت ز غم
بس که با من کند از کینه ستم
ما نسازیم به یکجای مقر
یا مرا دار بهبر، یا مادر
زن چو با مرد جوان آمیزد
زال باید ز میان برخیزد
من و او جمع نیاییم بهم
واندربن خیمه نپاییم بهم
میروم من سوی قوم از بر تو
بعد ازین آن تو و آن مادرتو
پسر این قصه چو از زن بشنید
از سر قهرگریبان بدرید
از در خیمه برون شد به شتاب
رفت و با مادر خود کرد عتاب
زال از مهر جگرگوشهٔ خویش
سر به اندیشه فکند اندر پیش
دل ندادش که بگوید آن راز
که مبادا شود آن کار دراز
دختر از پیش پسر دور شود
پسرش واله و رنجور شود
هرچه گفت آن صنم کافرکیش
زال کرد آن همه در گردن خویش
تا جدایی نبود بین دو یار
بیگناهی به گنه کرد اقرار
گفت آری رخبختم سیهست
من گنهکارم و او بی گنهست
راستمی گوید و بیتقصیر است
گنه از مادر بیتدبیر است
مرد بیچاره چوبشنید سخن
رفت و بوسید سر و صورت زن
کای صنم بخش به حال تبهش
بگذر بهر خدا ازگنهش
جای شرمندگی ازآنچه شنید
تیزترشد زن بیشرم پلید
گفت خواهی که شوم ازتو رضا
دورکن مادر خود را زینجا
من در اینجا ننشینم با او
من درین خانه نشینم، یا او
مرد نادان ز سرکینه و درد
بین که با مادر بیچاره چه کرد
باکس آن راز نمی کردی فاش
لیک آن دختر غدار پلید
کرد با شوی شبی رازپدید
گفت مام تو مرا کشت ز غم
بس که با من کند از کینه ستم
ما نسازیم به یکجای مقر
یا مرا دار بهبر، یا مادر
زن چو با مرد جوان آمیزد
زال باید ز میان برخیزد
من و او جمع نیاییم بهم
واندربن خیمه نپاییم بهم
میروم من سوی قوم از بر تو
بعد ازین آن تو و آن مادرتو
پسر این قصه چو از زن بشنید
از سر قهرگریبان بدرید
از در خیمه برون شد به شتاب
رفت و با مادر خود کرد عتاب
زال از مهر جگرگوشهٔ خویش
سر به اندیشه فکند اندر پیش
دل ندادش که بگوید آن راز
که مبادا شود آن کار دراز
دختر از پیش پسر دور شود
پسرش واله و رنجور شود
هرچه گفت آن صنم کافرکیش
زال کرد آن همه در گردن خویش
تا جدایی نبود بین دو یار
بیگناهی به گنه کرد اقرار
گفت آری رخبختم سیهست
من گنهکارم و او بی گنهست
راستمی گوید و بیتقصیر است
گنه از مادر بیتدبیر است
مرد بیچاره چوبشنید سخن
رفت و بوسید سر و صورت زن
کای صنم بخش به حال تبهش
بگذر بهر خدا ازگنهش
جای شرمندگی ازآنچه شنید
تیزترشد زن بیشرم پلید
گفت خواهی که شوم ازتو رضا
دورکن مادر خود را زینجا
من در اینجا ننشینم با او
من درین خانه نشینم، یا او
مرد نادان ز سرکینه و درد
بین که با مادر بیچاره چه کرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:عروسی
گوهر بعدی:وادی السباع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.