۳۷۷ بار خوانده شده

عروسی

خواستگار آمد و با رنج دراز
خوانده‌ شد خطبه ‌و شد عقد فراز

خیمه کشت ازگل روبش گلشن
ناقه کشتند و شد آتش روشن

زان عروسی و از آن دامادی
مادرش کرد فراوان شادی

لیک از آغاز، عروس بدخوی
سر گران داشت بدان مادرشوی

زال خندان به تماشای عروس
آن جفاپیشه رخ از قهر عبوس

زال اگر رفتی و شیر آوردی
دختر از قهر بر آن تف کردی

زال اگر آب کشیدی ز غدیر
دختر آن آب فشاندی به کوبر

زال نان پختی و خوان بنهادی
دختر آن نان به ستوران دادی

پسر آوردی اگر صید ز راه
متعفن شدی اندر خرگاه

زان که گر زال زدی دست بر او
دختر آن لقمه نبردی به گلو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:دل مادر
گوهر بعدی:شکوهٔ عروس از مادر شوهر!
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.