هوش مصنوعی:
این متن روایتی اساطیری و شاعرانه از داستان آدمیزاد و پریزادان است که در ابتدا در صلح و آرامش زندگی میکردند. اما با گذشت زمان، جنیان و دیوان باعث فساد و خونریزی شدند و بهشت زمینی را به ویرانی کشاندند. سپس طهمورث، پادشاه آدمیان، بر دیوان چیره شد و آنها را به سرزمینهای دور مانند اقیانوسیه و هند راند. در نهایت، آدمیزادان بر دیوان پیروز شدند و نظم را به جهان بازگرداندند.
رده سنی:
14+
این متن دارای مفاهیم پیچیده اساطیری و زبانی شاعرانه است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، اشارههایی به خشونت و فساد وجود دارد که برای مخاطبان جوانتر نیاز به توضیح دارد.
زمین
چون برامد آدمیزاد از کمین
بود در دست پریزادان، زمین
ملکشان ملک یمین
بودکیتی زان جماعت مال مال
از محیط هند تا قطب شمال
وزمراکش تا به چین
پس بنیالجان بر خداکافر شدند
وز ره حق باره دیگر شدند
فسق کردند و فساد انگیختند
بیمحابا خون ناحق ریختند
از یسار و از یمین
بود اقلیمی به گرد نیمروز
تا زمین قطب از آنجا چند روز
آدم و حوا و فرزندان در او
باکشاورزی و نعمت کرده خو
کرده چون جنت، زمین
از جوانان شمالی چند تن
راه جستند اندر آن جنت به فن
چون زنان آدمی دیدندشان
از نکورویی پسندیدندشان
اول عشق است این
جنیان نر فساد انگیختند
با زنان آدمی آویختند
وز قدوم شوم دیوان، آن بهشت
گشتیخبندان و طوفان زای و زشت
شد چوآهن ماء وطین
از دم دیو لعین
نام آن اقلیم آریان ویژه بود
جایگاهی دلکش و پاکیزه بود
شدبرینچندان کهسالیجزدو ماه
کس نیارست اندر آن جستن پناه
گشت آن اقلیم پرنعمت، خراب
برف و ٻخ بگرفت جای کشت و آب
شد زمین بیمصرف و زارع سفیل
گاو شد بیکار و بیتاثیر، بیل
شد بشرهجرت گزین
چون پریزادان چنین دیدند کار
نیمشب کردند از آن کشور فرار
لیک مهترشان اسیر شاه شد
بندی طهمورث آگاه شد
شه برو بربست زین
گشت طهمورث سوار دیو نر
دیو نر از پیش و لشکر بر اثر
راند از آنجا تا به اقیانوسیه
رهنمای آن سپه، دیو سیه
شاه بر پشتش مکین
آنزمان خشکی زهم نگسسته بود
وان جزایرها بهم پیوسته بود
شاه از آن خشکی به مرز هند تاخت
تا سراندیب آمد و آرام ساخت
دیو در بندش غمین
در سراندیب آدمیزاد دلیر
بر پربزادان و دیوان گشت چیر
راهور در زبر رانش دیو نیو
بر سرش دیهیم و زبرپای دیو
دیو بند و تیز بین
بود در دست پریزادان، زمین
ملکشان ملک یمین
بودکیتی زان جماعت مال مال
از محیط هند تا قطب شمال
وزمراکش تا به چین
پس بنیالجان بر خداکافر شدند
وز ره حق باره دیگر شدند
فسق کردند و فساد انگیختند
بیمحابا خون ناحق ریختند
از یسار و از یمین
بود اقلیمی به گرد نیمروز
تا زمین قطب از آنجا چند روز
آدم و حوا و فرزندان در او
باکشاورزی و نعمت کرده خو
کرده چون جنت، زمین
از جوانان شمالی چند تن
راه جستند اندر آن جنت به فن
چون زنان آدمی دیدندشان
از نکورویی پسندیدندشان
اول عشق است این
جنیان نر فساد انگیختند
با زنان آدمی آویختند
وز قدوم شوم دیوان، آن بهشت
گشتیخبندان و طوفان زای و زشت
شد چوآهن ماء وطین
از دم دیو لعین
نام آن اقلیم آریان ویژه بود
جایگاهی دلکش و پاکیزه بود
شدبرینچندان کهسالیجزدو ماه
کس نیارست اندر آن جستن پناه
گشت آن اقلیم پرنعمت، خراب
برف و ٻخ بگرفت جای کشت و آب
شد زمین بیمصرف و زارع سفیل
گاو شد بیکار و بیتاثیر، بیل
شد بشرهجرت گزین
چون پریزادان چنین دیدند کار
نیمشب کردند از آن کشور فرار
لیک مهترشان اسیر شاه شد
بندی طهمورث آگاه شد
شه برو بربست زین
گشت طهمورث سوار دیو نر
دیو نر از پیش و لشکر بر اثر
راند از آنجا تا به اقیانوسیه
رهنمای آن سپه، دیو سیه
شاه بر پشتش مکین
آنزمان خشکی زهم نگسسته بود
وان جزایرها بهم پیوسته بود
شاه از آن خشکی به مرز هند تاخت
تا سراندیب آمد و آرام ساخت
دیو در بندش غمین
در سراندیب آدمیزاد دلیر
بر پربزادان و دیوان گشت چیر
راهور در زبر رانش دیو نیو
بر سرش دیهیم و زبرپای دیو
دیو بند و تیز بین
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: چند بندی
تعداد ابیات: ۳۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:خطاب به زن
گوهر بعدی:رهنمون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.