هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از خستگی، ناامیدی و غم عمیق خود می‌گوید. او خود را مانند کلاغی خسته توصیف می‌کند که به آشیانه پناه می‌برد. از روزگار بدسرشت و دوری از بهشت عشق و آرزو شکایت دارد و احساس می‌کند در دام تقدیر گرفتار شده است. او از جدایی رنج می‌برد و در تنهایی با خدا سخن می‌گوید، در حالی که اشک‌های تلخ می‌ریزد. شاعر به‌ظاهر در بن‌بست عاطفی قرار دارد و احساس می‌کند ناله‌هایش به گوش کسی نمی‌رسد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، لحن غمگین و ناامیدانه‌ی شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

ستاره کور

ناتوان گذشته ام ز کوچه ها، نیمه جان رسیده ام به نیمه راه،
چون کلاغ خسته ای ــ در این غروب ــ می برم به آِشیان خود پناه!

در گریز ازین زمان بی گذشت، در فغان، از این ملال بی زوال،
رانده از بهشت عشق و آرزو، مانده ام همه غم و همه خیال.

سر نهاده چون اسیر خسته جان، در کمند روزگار بدسرشت.
رو نهفته چون ستارگان کور، در غبار کهکشان سرنوشت.

می روم ز دیده ها نهان شوم. می روم که گریه در نهان کنم
یا مرا جدایی تو می کشد، یا ترا دوباره مهربان کنم.

این زمان نشسته بی تو با خدا، آنکه با تو بود و با خدا نبود.
می کند هوای گریه های تلخ، آن که خنده از لبش جدا نبود.

بی تو من کجا روم؟ کجا روم؟ هستی من از تو مانده یادگار،
من به پای خود به دامت آمدم؛ من مگر ز دست خود کنم فرار!

تا لبم، دگرنفس نمی رسد، ناله ام به گوش کس نمی رسد،
می رسی به کام دل که بشنوی: ناله ای ازین قفس نمی رسد...!
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:زهر شیرین
گوهر بعدی:شبنم و شبچراغ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.