هوش مصنوعی:
این شعر روایتی عاشقانه و نوستالژیک از رابطهای پاک و صمیمی است که با نگاهها و تبسمها آغاز میشود و با گذر زمان، فراز و نشیبهای عاطفی مانند جدایی، اشتیاق و یادآوری خاطرات را تجربه میکند. شاعر با تصاویر زیبا و احساسبرانگیز، گرمای رابطه، درد فراق و تلخی دوری را به تصویر میکشد و در نهایت، با وجود فاصلههای عاطفی، به پاکی و خلوص این رابطه اذعان میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق، احساسات پیچیده و غمانگیز است که درک آنها نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تصاویر شاعرانه ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
ای بازگشته
تنها نگاه بود و تبسم، میان ما
تنها نگاه بود و تبسم.
اما... نه:
گاهی که از تب هیجان ها
بی تاب می شدیم
گاهی که قلبهامان
می کوفت سهمگین
گاهی که سینه هامان
چون کوره میگداخت
دست تو بود و دست من
ــ این دوستان پاک ــ
کز شوق سر به دامن هم میگذاشتند
وز این پل بزرگ
ــ پیوند دست ها ــ
دلهای ما به خلوت هم راه داشتند!
یک بار نیز
ــ یادت اگر باشد ــ
وقتی تو، راهی سفری بودی
یک لحظه وای تنها یک لحظه
سر روی شانه های هم آوردیم
با هم گریستیم...
تنها نگاه بود و تبسم میان ما
ما پاک زیستیم!
*
ای سرکشیده از صدف سالهای پیش
ای بازگشته از سفر خاطرات دور
آن روزهای خوب
تو، آفتاب بودی
بخشنده، پاک، گرم
من، مرغ صبح بودم
ــ مست و ترانه گو ــ
اما در آن غروب کهاز هم جدا شدیم
شب را شناختیم
در جلگه غریب و غمآلود سرنوشت
زیر سُمِ سمند گریزان ماه و سال
چون باد تاختیم
در شعله شفق ها
غمگین گداختیم.
جز یاد آن نگاه تبسم،
مانند موج ذیخت بهم هرچه ساختیم.
ما پاک سوختیم
ما پاک باختیم
*
ای سرکشیده از صدف سال های پیش
ای بازگشته ای خطا رفته!
با من بگو حکایت خود تا بکوبمت
اکنون من و توایم و همان خنده و نگاه
آن شرم جاودانه،
آن دست های گرم،
آن قلبهای پاک،
وان رازهای مِهر که بین من و تو بود
ماگرچه در کنار هم اینک نشسته ایم
بار دیگر به چهرهء همچشم بسته ایم
دوریم هر دو،دور...!
با آتش نهفته به دلهای بیگناه
تا جاودان صبور.
*
ای آتش شکفته، اگر او دوباره رفت
در سینهء کدام محبت بجویمت؟
ای جان غم گرفته، بگو دور از آن نگاه
در چشمه، کدام تبسم بشویمت؟
تنها نگاه بود و تبسم.
اما... نه:
گاهی که از تب هیجان ها
بی تاب می شدیم
گاهی که قلبهامان
می کوفت سهمگین
گاهی که سینه هامان
چون کوره میگداخت
دست تو بود و دست من
ــ این دوستان پاک ــ
کز شوق سر به دامن هم میگذاشتند
وز این پل بزرگ
ــ پیوند دست ها ــ
دلهای ما به خلوت هم راه داشتند!
یک بار نیز
ــ یادت اگر باشد ــ
وقتی تو، راهی سفری بودی
یک لحظه وای تنها یک لحظه
سر روی شانه های هم آوردیم
با هم گریستیم...
تنها نگاه بود و تبسم میان ما
ما پاک زیستیم!
*
ای سرکشیده از صدف سالهای پیش
ای بازگشته از سفر خاطرات دور
آن روزهای خوب
تو، آفتاب بودی
بخشنده، پاک، گرم
من، مرغ صبح بودم
ــ مست و ترانه گو ــ
اما در آن غروب کهاز هم جدا شدیم
شب را شناختیم
در جلگه غریب و غمآلود سرنوشت
زیر سُمِ سمند گریزان ماه و سال
چون باد تاختیم
در شعله شفق ها
غمگین گداختیم.
جز یاد آن نگاه تبسم،
مانند موج ذیخت بهم هرچه ساختیم.
ما پاک سوختیم
ما پاک باختیم
*
ای سرکشیده از صدف سال های پیش
ای بازگشته ای خطا رفته!
با من بگو حکایت خود تا بکوبمت
اکنون من و توایم و همان خنده و نگاه
آن شرم جاودانه،
آن دست های گرم،
آن قلبهای پاک،
وان رازهای مِهر که بین من و تو بود
ماگرچه در کنار هم اینک نشسته ایم
بار دیگر به چهرهء همچشم بسته ایم
دوریم هر دو،دور...!
با آتش نهفته به دلهای بیگناه
تا جاودان صبور.
*
ای آتش شکفته، اگر او دوباره رفت
در سینهء کدام محبت بجویمت؟
ای جان غم گرفته، بگو دور از آن نگاه
در چشمه، کدام تبسم بشویمت؟
۲۱۴۰
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:کوچ
گوهر بعدی:چراغی در افق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.