هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از احساس تنهایی و غم خود میگوید که در ساحلی خاموش افتاده است. او از تعلقات دردناک خود سخن میگوید و به ندای امواج گوش میدهد که رهایی را در دل بستن به دریا میداند. اما او خود را عاجز از این کار میبیند و امیدی به رسیدن به ساحل آرامش ندارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی مانند تنهایی، اسارت و ناامیدی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، اشاره به 'زنجیر خونین تعلق' و حس یأس موجود در شعر، برای سنین پایین مناسب نیست.
چراغی در افق
به پیش روی من، تا چشم یاری میکند، دریاست.
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست،
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا، دلم تنهاست،
وجودمبسته در زنجیر خونین تعلق هاست!
خروش موج با من می کند نجوا:
ــ که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت،
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت،...
*
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین برکَنَم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست.
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست،
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا، دلم تنهاست،
وجودمبسته در زنجیر خونین تعلق هاست!
خروش موج با من می کند نجوا:
ــ که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت،
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت،...
*
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین برکَنَم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست.
۱۱۰۹۵
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:ای بازگشته
گوهر بعدی:بهار را باور کن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.