هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس اسارت و آرزوی آزادی می‌گوید. او خود را در زندانی ابدی می‌بیند و آرزو دارد مانند درختی آزاد در دشت زندگی کند، بدون ترس از نابودی. او می‌خواهد با طبیعت هماهنگ شود، برای عناصر طبیعی دعا کند و با گنجشک‌ها نغمه سر دهد. اما واقعیت تلخ است: گنجشک‌ها دیگر نمی‌خوانند، برگ‌ها پژمرده‌اند و دشت بی‌بهار شده است. شاعر از مرغ آفتاب می‌خواهد او را به دیاری آزاد ببرد، جایی که بتواند مانند باد آزادانه زندگی کند و نغمه‌سرایی کند. او تشنه پرواز است اما نمی‌داند به کجا برود. در پایان، شاعر به دنبال جایی می‌گردد که بتواند در آن آزادانه اشک بریزد، شعر بسراید و بال بگشاید.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق مانند اسارت، آزادی، ناامیدی و امید در این شعر مطرح شده‌اند که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

بگو کجاست مرغ آفتاب

زندانی دیار شب جاودانیم
که روز از دریچه زندان من بتاب
می خواستم به دامن این دشت چون درخت
بی وحشت از تبر
در دامن نسیم سحر غنچه واکنم
با دست های پر شده
تا آسمان پاک
خورشید و خاک و آب و هوا را دعا کنم

گنجشک ها به شانه من نغمه سر دهند
سر سبز و استوار
گل افشان و سربلند
این دشت خشک غمزده را با صفا و سربلند
این دشت خشک غمزده را با صفا کنمپ
ای مرغ آفتاب
از صد هزار غنچه یکی نیز وانشد
دست نسیم با تن من آشنا نشد
گنجشک ها دگر نگذشتند از این دیار
آن برگهای رنگین پژمرد در غبار
وین شت خشک غمگین افسرد بی بهار

ای مرغ آفتاب
با خود مرا ببر به دیاری که همچو باد
آزاد و شاد پای به هر جا توان نهاد
گنجشک پر شکسته باغ محبتم
تا کی در این
بیابان سر زیر پَر نهم
با خود مرا ببر به چمنزارهای دور
شاید به یک درخت رسم نغمه سردهم
من بی قرار و تشنه پروازم
تا خود کجا رسم به هم آوازم
اما بگو کجاست
آنجا که زیر بال تو در عالم وجود
یک دم به کام دل
بالی توان گشود
اشکی توان فشاند
شعری توان سرود 
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بهت
گوهر بعدی:تاک
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.