هوش مصنوعی: شاعر در این متن از حالات روحی خود و شب می‌گوید که هر دو در کنار بیمار بیدار و پریشان هستند. او از درد و رنجی می‌گوید که جهان بی‌مهر را فرا گرفته و حتی مسیحایی نیز در حال مرگ است. با وجود این تاریکی، شاعر به طلوع آفتاب امید دارد، اما این امید با تردید همراه است، زیرا جهان در چشم او همچنان تاریک می‌ماند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی تصاویر مانند 'خون‌آلود' و 'آتش‌خیز' ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

آفتاب و گل...

من و شب هر دو بر بالین این بیمار بیداریم.
من و شب هر دو حال درهم آشفته‌ای داریم.

پریشانیم، دلتنگیم
به خود پیچیده‌تر، از بغض خونین شباهنگیم.

هوا: دَم کرده، خون‌آلود، آتش‌خیز، آتش‌ریز،
به جانِ این فرو غلتیده در خون
آتش تب ‌تیز!

تنی اینجا به خاک افتاده
پرپر می‌زند در پیش چشم من
که او را دشنه‌آجین کرده ‌دست دوست یا دشمن
وگر باور توانی کرد دست دوست با دشمن!
*
جهان بی ‌مهر می‌ماند که می ‌میرد مسیحایی
نگاهی می‌شود ویران که می‌ارزد به دنیایی
*
من این را نیک می‌دانم، که شب را، ساعتی دیگر،
فروزان آفتابی هست
چون لبخند گل پیروز.
شب آیا هیچ می‌داند گر این بدحال،
نماند تا سحرگاهان
- زبانم لال،
جهان با صد هزاران آفتاب و گل،
دگر در چشم من تاریک تاریک است
چون امروز
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:امیرکبیر
گوهر بعدی:درخت و پولاد
نظرها و حاشیه ها
فرهاد جمشیدی
۱۴۰۱/۱۰/۱۳ ۲۳:۰۰

زنده باد و جاودان نام مشیری
دقیقا حال این روزگار ماست
این شب تیره پس کی سحر شود؟