هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر به یاد روزهای جوانی خود میافتد که تا سحر بیدار میماند و با ماه همنشین بود، اما اکنون با طلوع سحر متوجه میشود که شب را بدون توجه به ماه سپری کرده است. او از این میترسد که عمرش نیز همچون این شب، بدون آگاهی از زیباییهای زندگی بگذرد.
رده سنی:
15+
مفاهیم عمیق مرتبط با گذر زمان و حسرت، نیازمند درک و تجربهای است که معمولاً نوجوانان و بزرگسالان بهتر میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.
بی خبر
یادش به خیر،
عهدِ جوان،
که تا سحر،
با ماه می نشستم،
از خواب، بی خبر!
اکنون که می دمد سحر، از سوی خاوران
بینم شبم گذشته،
ز مهتاب بی خبر!
این سان، که خواب غفلتم، از راه مبرد
ترسم که بگذرد ز سرم آب، بی خبر!
عهدِ جوان،
که تا سحر،
با ماه می نشستم،
از خواب، بی خبر!
اکنون که می دمد سحر، از سوی خاوران
بینم شبم گذشته،
ز مهتاب بی خبر!
این سان، که خواب غفلتم، از راه مبرد
ترسم که بگذرد ز سرم آب، بی خبر!
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:ابر بی باران
گوهر بعدی:قهر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.