هوش مصنوعی: این شعر به توصیف نگاه سرد و بی‌احساس یک فرد می‌پردازد که باعث رنجش و سردی در رابطه شده است. شاعر از بی‌تفاوتی و غرور این فرد شکایت دارد و ازدست‌دادن عشق و احساسات گذشته ابراز تأسف می‌کند. نگاه منجمد و بی‌احساس این شخص، شاعر را دچار درد و پریشانی روحی کرده و او را به تفکر درباره چرایی این تغییر و بی‌مهری واداشته است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و روان‌شناختی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، موضوعاتی مانند شکست عاطفی و تحلیل روابط ممکن است برای سنین پایین‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

قهر

در آمد از در،
بیگانه وار، سنگین، تلخ!
نگاه منجمدش،
به راستای افق، مات، درهوامی ماند.
نگاه منجمدش رابه من نمی تاباند!
*

عزایِ عشق کهن را سیاه پوشیده!
رُخش همان سمنِ شیرِماه نوشیده!
نگاه منجمدش، خالی ازنوازش و نور،
نگاه منجمدش کور!
ازغبارغرور!
هزارصحراازشهرآشنایی دور!
*

نگاه منجمدش
همین نه بر رخم،ازآشتی دری نگشود،
که پرس وجویِ دونا آشنادر آن گم بود!

*


نگاه منجمدش رانگاه می کردم.
تنم ازاین همه سردی به خودمی پیچید.
دلم ازاین همه بیگانگی فروپاشید!

*

نگاه منجمدش رانگاه می کردم
چگونه آن همه پیوند را زخاطر برد؟
چگونه آن همه احساس رابه هیچ شمرد؟
چگونه ان همه خورشیدرابه خاک سپرد؟!
*

درین نگاه،
درین منجمد، درین بی درد!
مگرچه بود، که پای مرابه سنگ آورد؟
مگرچه بودکه روح مراپریشان کرد!
*

به خویش می گفتم:
چگونه می برّرّد از راه، یک نگاه تو را؟
چگونه دل به کسانی سپرده ای، که به قهر،
رهاکنندوبسوزندبی گناه تورا؟!
*

نگاه منجمدش رانگاه می کردم.
چگونه صاحب این چهره،سنگدل بودست؟!

دلم، به ناله آمد:
ـ ای صبورِملول!
درون سینه ی اینان،نه دل ،
که گِل بودست!
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بی خبر
گوهر بعدی:بیهودگی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.