هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات عمیق و غمگین خود می‌پردازد. او از دورانی کودکی، از دست دادن یاران، جدایی، عشق و ناامیدی سخن می‌گوید. با تصاویر شاعرانه‌ای مانند ماه، خواب، گیسوی سیمین، و موج دریا، احساسات خود را به تصویر می‌کشد. در نهایت، با وجود همه غم‌ها، به شعر و امیدهای جدید متوسل می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ، جدایی و ناامیدی نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارند.

برگْ ریزان

باز امشب، ماه بند از پایِ پندارم گرفت
خواب را پیچید و دور از چشم بیدارم گرفت.

گیسوی سیمین به زیر افکند و از چاهم رهاند.
هرچه یاد از هرکجا، در پیش رخسارم گرفت.

روزگارِ کودکی در پرتو اشکم شکفت
پاک جان آیینه ای بودم، چه زنگارم گرفت!

داغ یارانی مه دست مرگ، پیش از ما ربود
هر یکی چون شعله، در جان شرربارم گرفت.

خواستم فریاد برآرم که: «آن دنیا کجاست؟»
بغض ها درهم گره شد، راه گفتارم گرفت.

کوچه باغ عشق را خاموش و غمگین سرزدم
برگ ریزانِ جدایی زیر آوارم گرفت.

شاید این او بود می آمد! پشیمان شرمگین
بی سخن، می رفت آیا نقش دیوارم گرفت؟

از وفای شعر شادم، وز تکاپوهای خویش
جان نهادم بر سر این کار تا کارم گرفت.

رونق بازار گیتی قصهء غم بود و بس
من فراوان داشتم زین جنس بازارم گرفت.

موج دریای سحر نقش شبم را شست و برد
صبح، از نو، در امیدی ناپدیدارم گرفت.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بر بالِ باور ...
گوهر بعدی:از بالای بام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.