۶۱۶ بار خوانده شده

با کاروان صبح

گم کرده راه
در تنگة غروب
از پا درآمدیم
از دست داده همرهی کاروان صبح!

شب همچو کوه بر سر ما ریخت
آواری از سیاهی اندوه
ما سر به زیر بال کشیدیم
تاکی، کجا، دوباره برآید نشان صبح

پاسی ز شب نرفته هیولای تیرگی
نطع گران گشود
تیغ گران کشید
تا چشم باز کردیم
خون روی نطع او به تلاطم رسیده بود.

گهگاه، آه، انگار
چشم ستاره‌ای
از دوردست‌ها
پیغام می‌فرستاد
خواهید اگر ز مسلخ شب جان بدر برید

خواهید اگر دوباره به خورشید بنگرید
از خواب بگذرید
از خواب بگذرید
ای عاشقان صبح!

هر چند عمر شوم تو ای نابکار شب
بر ما گذشت تلخ‌تر از صد هزار شب
من، با یقین روشن،
بیدار، پایدار
تا بانگ احتضار تو هستم در انتظار
آغوش باز کرده سوی آسمان صبح.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:ایران و جوانان
گوهر بعدی:ستاره و ...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.