هوش مصنوعی:
این شعر از دست دادن راه و همرهان در غروب و مواجهه با تاریکی و اندوه شب سخن میگوید. شاعر از هیولای تیرگی و تلخیهای شب میگوید، اما با امید به ستارهها و پیام آنها برای رهایی از شب و رسیدن به صبح، عاشقان صبح را به بیداری و پایداری دعوت میکند. در نهایت، شاعر با یقین به پایان شب و آغوش گشوده به سوی آسمان صبح، منتظر مرگ شب میماند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم انتزاعی مانند «هیولای تیرگی» و «مسلخ شب» نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
با کاروان صبح
گم کرده راه
در تنگة غروب
از پا درآمدیم
از دست داده همرهی کاروان صبح!
شب همچو کوه بر سر ما ریخت
آواری از سیاهی اندوه
ما سر به زیر بال کشیدیم
تاکی، کجا، دوباره برآید نشان صبح
پاسی ز شب نرفته هیولای تیرگی
نطع گران گشود
تیغ گران کشید
تا چشم باز کردیم
خون روی نطع او به تلاطم رسیده بود.
گهگاه، آه، انگار
چشم ستارهای
از دوردستها
پیغام میفرستاد
خواهید اگر ز مسلخ شب جان بدر برید
خواهید اگر دوباره به خورشید بنگرید
از خواب بگذرید
از خواب بگذرید
ای عاشقان صبح!
هر چند عمر شوم تو ای نابکار شب
بر ما گذشت تلختر از صد هزار شب
من، با یقین روشن،
بیدار، پایدار
تا بانگ احتضار تو هستم در انتظار
آغوش باز کرده سوی آسمان صبح.
در تنگة غروب
از پا درآمدیم
از دست داده همرهی کاروان صبح!
شب همچو کوه بر سر ما ریخت
آواری از سیاهی اندوه
ما سر به زیر بال کشیدیم
تاکی، کجا، دوباره برآید نشان صبح
پاسی ز شب نرفته هیولای تیرگی
نطع گران گشود
تیغ گران کشید
تا چشم باز کردیم
خون روی نطع او به تلاطم رسیده بود.
گهگاه، آه، انگار
چشم ستارهای
از دوردستها
پیغام میفرستاد
خواهید اگر ز مسلخ شب جان بدر برید
خواهید اگر دوباره به خورشید بنگرید
از خواب بگذرید
از خواب بگذرید
ای عاشقان صبح!
هر چند عمر شوم تو ای نابکار شب
بر ما گذشت تلختر از صد هزار شب
من، با یقین روشن،
بیدار، پایدار
تا بانگ احتضار تو هستم در انتظار
آغوش باز کرده سوی آسمان صبح.
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:ایران و جوانان
گوهر بعدی:ستاره و ...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.