۴۲۰۰ بار خوانده شده

شادی

غم دنیا نخواهد یافت پایان
خوشا در بر رخ شادی‌گشایان

خوشا دل‌های خوش، جان‌های خرسند
خوشا نیروی هستی ‌زای لبخند

خوشا لبخند شادی‌آفرینان
که شادی روید از لبخند اینان

نمی‌دانی- دریغا- چیست شادی
که می‌گویی: به گیتی نیست شادی

نه شادی از هوا بارد چو باران
که جامی پر کنی از جویباران

نه شادی را به دکان می‌فروشند
که سیل مشتری بر آن بجوشند

چه خوش فرمود آن پیر خردمند
وزین خوشتر نباشد در جهان پند

اگر خونین دلی از جور ایام
«لب خندان بیاور چون لب جام»

به پیش اهل دل گنجی‌ست شادی
که دستاورد بی رنجی ست شادی

به آن کس می‌دهد این گنج گوهر
که پیش آرد دلی لبخندپرور

به آن کس می‌رسد زین گنج بسیار
که باشد شادمانی را سزاوار

نه از این جفت و از آن طاق یابی
که شادی را به استحقاق یابی

جهان در بر رخ انسان نبندد
به روی هر که خندان است خندد

چو گل هرجا که لبخند آفرینی
به هر سو رو کنی لبخند بینی

چه اشکت همنفس باشد، چه لبخند
ز عمرت لحظه لحظه می‌ ربایند

گذشت لحظه را آسان نگیری
چو پایان یافت پایان می ‌پذیری

مشو در پیچ و تاب رنج و غم گم
به هر حالت تبسم کن، تبسم!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:عدالت
گوهر بعدی:گام نخستین
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۲/۵/۲۸ ۰۲:۲۹

شعر از فریدون مشیری تاریخ۲۸مرداد سال ۴۰۲ساعت ۲شب خوندم وضبط کردم