۲۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۲

برگ عیش آماده از فقر و قناعت شد مرا
دست خود از هر چه شستم پاک، قسمت شد مرا

خود حسابی شد دل آگاه را روز حساب
دیده انصاف میزان قیامت شد مرا

پیری از دنیای باطل کرد روی من به حق
قامت خم گشته محراب عبادت شد مرا

هر می تلخی که بردم در جوانی ها به کار
وقت پیری مایه اشک ندامت شد مرا

دانه ای جز خوردن دل نیست در هنگامه ها
حیف از اوقاتی که صرف دام صحبت شد مرا

آنچه در ایام پیری کم شد از نور بصر
باعث افزونی نور بصیرت شد مرا

منت ایزد را که در انجام عمر آمد به دست
در جوانی گر ز کف دامان فرصت شد مرا

دست هر کس را گرفتم صائب از افتادگان
بر چراغ زندگی دست حمایت شد مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.