هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عشق، رهایی از قید و بندهای دنیوی، و یافتن آرامش در گوشه‌گیری و عزلت است. شاعر از بی‌ثباتی دنیا، پشیمانی، و تلاش برای یافتن معنای زندگی سخن می‌گوید. در نهایت، او به شوق و عشق به عنوان نیروی محرکه‌ای که او را به حرکت وامی‌دارد، اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و پشیمانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۳۴

سنگ طفلان از جنون رطل گرانی شد مرا
درد و داغ عشق باغ و بوستانی شد مرا

از گرفتاری به آزادی رسیدم در قفس
خارخار دیدن گل آشیانی شد مرا

شد ز دنیا چشم بستن، جنت در بسته ام
خط کشیدن بر جهان، خط امانی شد مرا

عشرت ملک سلیمان می کنم در چشم مور
قطره از دقت محیط بیکرانی شد مرا

تا ز خاموشی زبان بی زبانان یافتم
روی در دیوار کردم، همزبانی شد مرا

بس که دیدم بی ثباتی از جهان بی وفا
خاک ساکن در نظر آب روانی شد مرا

در جوانی توبه دمسرد پیرم کرده بود
همت پیر مغان بخت جوانی شد مرا

تیر آهی از پشیمانی نجست از سینه ام
گر چه از بار گنه، قد چون کمانی شد مرا

حرف پیمایی مرا پیوسته در خمیازه داشت
مهر خاموشی به لب رطل گرانی شد مرا

پاس صحبت داشتن در دوزخم افکنده بود
گوشه عزلت بهشت جاودانی شد مرا

گفتم از خط دار و گیر حسن او آخر شد
عاقبت خط فتنه آخر زمانی شد مرا

شوق من افتاده ای نگذاشت در روی زمین
نقش پا از بی قراری کاروانی شد مرا

پیش هر سنگی که کردم سینه را صائب سپر
در بیابان طلب سنگ نشانی شد مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.