هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دردها و رنج‌های زندگی سخن می‌گوید و از ساقی می‌خواهد تا با شراب، او را از دنیای باطل رها کند. او از سرگشتگی، بی‌قراری و دوری از محفل می‌نالد و آرزو می‌کند که با تیغ غمزه یا دیوانگی، از این رنج‌ها خلاص شود. در نهایت، شاعر از غربت و تنهایی در دنیای مادی سخن می‌گوید و می‌خواهد که پس از مرگ، او را در گوشه‌ای از دل به یاد آورند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند شراب و دیوانگی ممکن است برای کودکان نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۲

ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
حلقه بیرون این دنیای باطل کن مرا

وادی سرگشتگی در من نفس نگذاشته است
پای خواب آلوده دامان منزل کن مرا

رفته است از کار چون زلف تو دستم عمرهاست
گه به دوش و گاه بر گردن حمایل کن مرا

دور باش من بود بس بی قراری چون سپند
گر گرانجانی کنم بیرون ز محفل کن مرا

تیزی تیغ است بر قربانیان عید دگر
چون نمی بخشی، به تیغ غمزه بسمل کن مرا

از برای امتحان چندی مرا دیوانه کن
گر به از مجنون نباشم باز عقل کن مرا

بنده را گستاخ می سازد حضور دایمی
مرحمت کن، گاه گاه از خویش غافل کن مرا

جای من خالی است در وحشت سرای آب و گل
بعد ازین صائب سراغ از گوشه دل کن مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.