هوش مصنوعی:
این شعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای غنی، زیبایی چهره معشوق و تأثیر آن بر آیینه و محیط اطراف را توصیف میکند. شاعر از عناصری مانند گل، سنبل، طوطی، و سنگ برای بیان عشق و زیبایی استفاده کرده است. آیینه در این شعر نمادی از بازتابندهی زیبایی و حیرت است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و استعارههای ادبی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، برخی از واژهها و مفاهیم ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم یا پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۲۳۷
چهره ات گل در گریبان می کند آیینه را
طره ات سنبل به دامان می کند آیینه را
از سر زانو اگر یک دم گذاری بر زمین
دل تپیدن سنگباران می کند آیینه را
طوطی از شرم صفای روی او، از بال و پر
در لباس زنگ پنهان می کند آیینه را
در دل و در دیده ما گر نگنجد دور نیست
عرض حسنش تنگ میدان می کند آیینه را
جبهه واکرده آن دلبر آیینه رو
تنگ بر طوطی چو زندان می کند آیینه را
طوطی ما را کند آیینه گر شیرین زبان
نطق ما هم شکرستان می کند آیینه را
کیست تا آراید او را، کز حجاب عارضش
در بغل مشاطه پنهان می کند آیینه را
می شود پاک از قبول نقش، لوح ساده اش
گر چنین روی تو حیران می کند آیینه را
ساده لوحان زود برگردند از آیین خویش
آن فرنگی، کافرستان می کند آیینه را
گر چه از آیینه طوطی می شود صاحب سخن
طوطی آن خط، سخندان می کند آیینه را
آفتاب بی زوال عارض او از شکوه
همچو صبح از سینه چاکان می کند آیینه را
منت خشک و جبین تلخ آب زندگی
بر سکندر آب حیوان می کند آیینه را
می زنم صائب من از شوق لبش بر سینه سنگ
لعل میگونش بدخشان می کند آیینه را
طره ات سنبل به دامان می کند آیینه را
از سر زانو اگر یک دم گذاری بر زمین
دل تپیدن سنگباران می کند آیینه را
طوطی از شرم صفای روی او، از بال و پر
در لباس زنگ پنهان می کند آیینه را
در دل و در دیده ما گر نگنجد دور نیست
عرض حسنش تنگ میدان می کند آیینه را
جبهه واکرده آن دلبر آیینه رو
تنگ بر طوطی چو زندان می کند آیینه را
طوطی ما را کند آیینه گر شیرین زبان
نطق ما هم شکرستان می کند آیینه را
کیست تا آراید او را، کز حجاب عارضش
در بغل مشاطه پنهان می کند آیینه را
می شود پاک از قبول نقش، لوح ساده اش
گر چنین روی تو حیران می کند آیینه را
ساده لوحان زود برگردند از آیین خویش
آن فرنگی، کافرستان می کند آیینه را
گر چه از آیینه طوطی می شود صاحب سخن
طوطی آن خط، سخندان می کند آیینه را
آفتاب بی زوال عارض او از شکوه
همچو صبح از سینه چاکان می کند آیینه را
منت خشک و جبین تلخ آب زندگی
بر سکندر آب حیوان می کند آیینه را
می زنم صائب من از شوق لبش بر سینه سنگ
لعل میگونش بدخشان می کند آیینه را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.