هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و ستایش معشوق خود پرداخته و از ارزش والای او در مقایسه با دیگر زیبایی‌ها سخن می‌گوید. او از بی‌توجهی دیگران به گوهر وجودی خود شکایت کرده و بیان می‌کند که عشق واقعی تنها به افراد خاص تعلق می‌گیرد. شاعر همچنین از ناتوانی خود در بیدار کردن طالع خوابیده و سیراب کردن دل غم‌دیده با نوشیدنی‌های دنیوی می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در شعر وجود دارد که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۶۱

خوشا روزی که بینم دلبر بگزیده خود را
ز رخسارش برافروزم چراغ دیده خود را

چرا ممنون شوم از گلشن آرا من که می دانم
به از صد دسته گل، دامن برچیده خود را

به دامان صدف بار دگر افکندم از ساحل
ز قحط قدردانان گوهر سنجیده خود را

سرآمد چون جرس هر چند در فریاد عمر من
نشد بیدار سازم طالع خوابیده خود را

ز آب زندگی ریگ روان سیری نمی دارد
ز می سیراب چون سازم دل غم دیده خود را

صدف از ابر نیسان می کند بیجا گهر پنهان
نگیرد پس کریم از سایلان بخشیده خود را

نیندازد به هر آلوده دامن عشق او سایه
به خاصان می دهد شه، جامه پوشیده خود را

همان شایسته رخسار او صائب نمی دانم
اگر در چشمه خورشید شویم دیده خود را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.