۲۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۶۴

زهی ز اندیشه لعل تو پر خون جام فکرت ها
ز خط عنبرینت پشت بر دیوار، حیرت ها

دل عارف غبارآلوده کثرت نمی گردد
نیندازد خلل در وحدت آیینه صورت ها

محیط از چهره سیلاب گرد راه می شوید
چه اندیشد کسی با عفو حق از گرد زلتها؟

چنین آن حسن عالمسوز اگر بی پرده خواهد شد
برون می آورد وحدت گزینان را ز خلوت ها

نگنجد در قبا عاشق، وگرنه از برای ما
مهیا کرده اند از اطلس افلاک خلعت ها

درآ در حلقه اهل نظر تا روشنت گردد
که در بیماری چشم نکویان است حکمت ها

ادب بند زبان عرض مطلب می شود صائب
وگرنه خامه ما در گره دارد شکایت ها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.