هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از تهیدستی و بیپناهی سخن میگوید و بیانگر احساس شرم از ناتوانی در کمک به نیازمندان است. شاعر از بیخودی و فروتنی خود میگوید و اشاره میکند که در بازار زندگی، خودفروشی و بیصاحبی رواج دارد. همچنین، او از ناتوانی در مقابله با حوادث و پایینآمدن دیوارهای وجودش سخن میگوید. متن پر از تصاویر شاعرانه مانند مهر خاموشی، زنگار آیینه، و خال مشکین است که بر احساسات عمیق و اندوهگین شاعر تأکید میکنند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۹۵۰
از تهیدستی ز بی برگان خجالت کار ماست
سر به زیر انداختن چون بید مجنون بار ماست
پیش ما جز بیخودی دیگر متاعی باب نیست
خودفروشی بنده بی صاحب بازار ماست
این که از ما دست سیلاب حوادث کوته است
نیست از گردنکشی، از پستی دیوار ماست
پنبه برمی گیرد از مینا می پر زور ما
مهر خاموشی سپند گرمی بازار ماست
پیش ازین گر زنگ از دل می زدودند، این زمان
دیدن آیینه رویان جهان زنگار ماست
گلشن آرا را سواد نامه سربسته نیست
ورنه آن گل پیرهن در غنچه منقار ماست
نقش پای ما نگردد بار بردوش زمین
خار را خون در دل از شوق سبکرفتار ماست
شب به چشم ما نسازد روز روشن را سیاه
کلبه ما را چراغ از دیده بیدار ماست
گوشه گیری را به چشم خلق شیرین کرده است
خال مشکینی که در کنج دهان یار ماست
چون سبو در آشنایی ها گرانجان نیستیم
زود می گردد سبک، دوشی که زیر بار ماست
گر چه ما از چرب نرمی مومیایی گشته ایم
هر که را دیدیم صائب در شکست کار ماست
سر به زیر انداختن چون بید مجنون بار ماست
پیش ما جز بیخودی دیگر متاعی باب نیست
خودفروشی بنده بی صاحب بازار ماست
این که از ما دست سیلاب حوادث کوته است
نیست از گردنکشی، از پستی دیوار ماست
پنبه برمی گیرد از مینا می پر زور ما
مهر خاموشی سپند گرمی بازار ماست
پیش ازین گر زنگ از دل می زدودند، این زمان
دیدن آیینه رویان جهان زنگار ماست
گلشن آرا را سواد نامه سربسته نیست
ورنه آن گل پیرهن در غنچه منقار ماست
نقش پای ما نگردد بار بردوش زمین
خار را خون در دل از شوق سبکرفتار ماست
شب به چشم ما نسازد روز روشن را سیاه
کلبه ما را چراغ از دیده بیدار ماست
گوشه گیری را به چشم خلق شیرین کرده است
خال مشکینی که در کنج دهان یار ماست
چون سبو در آشنایی ها گرانجان نیستیم
زود می گردد سبک، دوشی که زیر بار ماست
گر چه ما از چرب نرمی مومیایی گشته ایم
هر که را دیدیم صائب در شکست کار ماست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.