۲۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۸۲

شمع را بالین پر، بال و پر پروانه است
بستر آسودگی خاکستر پروانه است

از سپرداری است عاجز گر چه دست رعشه دار
شمع را دست حمایت شهپر پروانه است

گرم برخور با هواداران که حسن شمع را
نیل چشم زخم از خاکستر پروانه است

این ز آتش می گریزد وان بر آتش می زند
شیر با آن زهره داغ جوهر پروانه است

می کند خورشید تابان ذره را اکسیر عشق
گریه شمع از فروغ منظر پروانه است

نیست فکر عاشق سرگشته آن بی باک را
ورنه شمع از هر شراری رهبر پروانه است

پایه عشق گرانقدرست بالاتر ز حسن
شمع با آن سرکشی زیر پر پروانه است

نیست از سو محبت بلبلان را بهره ای
این شراب آتشین در ساغر پروانه است

نیست پروا عاشقان را از نگاه تلخ یار
دود خشک شمع، ریحان تر پروانه است

حسن، فیض آب خضر از عشق صائب می برد
بخت سبز شمع از چشم تر پروانه است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.