هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره‌ی غفلت از عمر، ناامیدی، و دردهای عاطفی است. شاعر از زندگی بی‌حاصل، ماتم در بزم عشرت، و ناتوانی در رسیدن به آرزوها سخن می‌گوید. همچنین، اشاراتی به مفاهیمی مانند عشق، مرگ، و نعمت‌های دنیوی دارد که به‌راحتی قابل دستیابی نیستند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی، همراه با مضامین غم‌انگیز و پیچیدگی‌های عاطفی، درک این شعر را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌کند. همچنین، برخی از اشارات به مرگ و ناامیدی ممکن است برای سنین پایین‌تر نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۱۲۱۷

نیست جز غفلت مرا از عمر بی حاصل به دست
از دل روشن ندارم غیر مشتی گل به دست

بزم عشرت حلقه ماتم بود بر بیدلان
شمع روشن اشک و آهی دارد از محفل به دست

گل چو شاخ افتد به گلچین می رساند خویش را
خون ما می آرد آخر دامن قاتل به دست

نعل وارونی است در ظاهر مرا این پیچ و تاب
ورنه من چون راه دارم دامن منزل به دست

باد دستی گر شود با خاطر آزاده جمع
چون صنوبر می توان آورد چندین دل به دست

دست و پایی می زنم چون مرغ بسمل زیر تیغ
بر امید آن که آرم دامن قاتل به دست

خاتم فرمانروایی را مثنی می کند
مور عاجز را اگر آرد سلیمان دل به دست

نیست این وحشت سرا جای عمارت، ورنه من
دارم از گرد یتیمی همچو گوهر گل به دست

نعمت دنیا نسازد سیر چشم حرص را
هست در دریای پر گوهر صدف سایل به دست

می توان از دل زدودن پیچ و تاب عشق را
جوهر از فولاد اگر صائب شود زایل به دست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.