۲۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۴۶

سبزی که سیاه است ازو روز من این است
سروی که منم فاخته اش این نمکین است

زان شمع نسوزم که ز فانوس حصاری است
گرد سر آن شمع که در خانه زین است

در جبهه من شعله فطرت بتوان دید
چون تیغ عیان جوهرم از چین جبین است

در خانه آیینه چه حاجت به چراغ است؟
بر سینه من داغ نهادن نمکین است

بگذار که صائب ز لبت کام بگیرد
امروز که کنج دهنت بوسه نشین است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.