۲۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۳۵

به چشمم بی تو گلشن خارزارست
لب پیمانه تیغ آبدارست

شراب کهنه چون غوره است در چشم
گل امسال چون تقویم پارست

به هر سو رو کنم تیغ برهنه است
به هر جا پا گذارم نیش خارست

زمین در دور داغ من نمکزار
هوا در عهد زخمم مشکبارست

اگر زینسان شکست آید به کارم
خوشا آیینه کاندر زنگبارست

چرا بلبل به خاک و خون نغلطد؟
که نبض شاخ گل در دست خارست

ز اشکم در تب رشک است دریا
از آتش موج، نبض بیقرارست

همیشه عید باد در خرابات
ز می دست سبو دایم نگارست

بیا کز شوق آن لبهای میگون
گل خمیازه صد برگ از خمارست

به گل یک پشت ناخن نیست میلم
درین گلشن دلم پابست خارست

گلیم خود برآر از آب صائب
ترا با این گرانجانان چه کارست؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.