۲۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۰۶

مکن دراز به طعن فلک زبان گستاخ
ترنج دست قضا را مکن نشان گستاخ

نهاده اند ز هر خار در کمان تیری
مکن نگاه به گلهای بوستان گستاخ

ز داغ شاه، نظرهاست هر شکاری را
مده ز دست درین صیدگه عنان گستاخ

نشان تیر هوایی همان کماندارست
به قصد چرخ منه تیر در کمان گستاخ

ز کاوکاو، شرربار می شود آتش
منه به حرف کس انگشت در بیان گستاخ

ز عقل نیست به تیغ قضا زبان بازی
میار زمزمه عشق بر زبان گستاخ

ز برق خرمن گل خانمان شبنم سوخت
به شاخ گل مگذارید آشیان گستاخ

حریف ناوک غیرت نمی شوی صائب
به هر شکاری لاغر مکش گمان گستاخ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.