۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۰۹

وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ
بیرون کشیم گوهر خود را ز آب تلخ

کوثر چو سرو جا دهدش در کنار خود
هر کس گذشته است درین نشأه ز آب تلخ

اینجا به آب توبه ز لب زنگ می بشوی
در حشر مشنو از لب رضوان جواب تلخ

شکر به زهر و نوش به نشتر که داده است؟
از دل مبر حلاوت ایمان به آب تلخ

نه خوردنت به وقت و نه خوابت به جای خویش
چون زنده مانده ای تو به این خورد و خواب تلخ؟

دل را مسوز ز آتش عصیان که رم کند
در پیش سگ اگر فکنی این کباب تلخ

صائب بریز اشک که در آفتاب حشر
خواهد گرفت دست ترا این گلاب تلخ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.