هوش مصنوعی: این متن شعری است که از احساسات عمیق انسانی مانند ناامیدی، تنهایی، عشق ناکام و پرسش‌های فلسفی درباره زندگی و شناخت خود سخن می‌گوید. شاعر از دل شکسته، سوختن و خاکستر شدن، خاموشی و ناتوانی در بیان احساسات خود می‌گوید و به مفاهیمی مانند زمان، گذشت عمر و ناشناخته ماندن حقیقت اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و تنهایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۲۴۶۲

عاقبت در سینه ام دل از تپیدن بازماند
بس که پر زد درقفس این مرغ از پرواز ماند

سوختم و زخاطرم زنگ کدورت برنخاست
رفت خاکستر به باد، آیینه بی پرداز ماند

خامشی بند زبان حرف سازان می شود
از لب پیمانه خونها در دل غماز ماند

رفت ایام شباب و خار خار او نرفت
مشت خاشاکی زسیل نوبهاران بازماند

مرد حق را چون شناسد زاهد خودناشناس؟
چون رسد در دیگری هر کس که از خود بازماند؟

پیش زلف افکند دل را چون نگاهش صید کرد
قسمت صیاد گردد هر چه از شهباز ماند

ناخنی بر دل نزد ما را درین عالم کسی
نغمه محجوب ما در پرده این سازماند

از زبان نرم خاکستر بر آتش دست یافت
شمع از آتش زبانی در دهان گاز ماند

خامشی صائب کلید بستگیهای دل است
بلبل ما در قفس از شعله آواز ماند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.