هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که از عشق به عنوان نیرویی متعالی و رهایی‌بخش یاد می‌کند. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های غنی، عشق را به عنوان موضوع اصلی خود برمی‌شمارد و از تأثیرات آن بر جهان و انسان سخن می‌گوید. همچنین، مفاهیمی مانند جدایی، درد عشق، و جستجوی معنا در زندگی نیز در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و واژگان به‌کار رفته نیاز به دانش ادبی و تجربه زندگی بیشتری دارند تا به طور کامل درک شوند.

غزل شمارهٔ ۲۷۳۱

عشق فارغبالم از اندیشه دنیا نمود
وقت آن کس خوش که شغل عشق را پیدا نمود

حسن شوخ از پرده پوشی می شود بی پرده تر
دختر رز خویش را در چادر مینا نمود

سر بسر چشم غزالان چشم قربانی شده است
محمل لیلی مگر جولان درین صحرا نمود؟

حسن بالادست را مشاطه ای چون عشق نیست
تنگی آغوش قمری سرو را رعنا نمود

مهربان شد آسمان از چرب نرمیهای من
نخل مومین ریشه محکم در دل خارا نمود

خاک نیلی می شود از سایه دیوانه ام
بس که سنگ کودکان در پیکر من جا نمود

برده است از کار دستم را جدایی، ورنه من
می توانستم شکایت نامه ها انشا نمود

آشنا سوزست برق گوهر نایاب عشق
برنیاید هر که غواصی درین دریا نمود

از سبک مغزی است سودای اقامت در جهان
کوه نتوانست پا قایم درین صحرا نمود

تازه شد از سوده الماس داغ کهنه ام
این جواهر سرمه صائب چشم من بینا نمود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.