۲۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۳۵

دل ز پهلوی جنون داد فراغت می دهد
عالمی را مایه از سنگ ملامت می دهد

گر نهالی را دهم از چشمه آیینه آب
از سیه بختی همان بار کدورت می دهد

غنچه شو گر از هجوم عشقبازان درهمی
خنده گل بلبلان را بال جرأت می دهد

حسن می خواهی نگاه گرم را معزول کن
باغبان اهل، گلشن را به غارت می دهد

صائب از دست تهی تا کی شکایت می کنی؟
تنگدستی را فلک در خورد همت می دهد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.