هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و غمگین است که در آن شاعر از درد عشق، جدایی، و رنجهای روحی خود سخن میگوید. او از مفاهیمی مانند عشق نافرجام، غم، غیرت، و آرزوهای بربادرفته استفاده کرده است. همچنین، اشارههایی به طبیعت و عناصر آن مانند آتش، خاک، و سیلاب دارد که به تشدید حس غم و اندوه در شعر کمک میکنند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی و عرفانی است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات غیرمستقیم به رنج و اندوه وجود دارد که مناسب سنین بالاتر است.
غزل شمارهٔ ۲۹۱۴
نبرد از سینه من گرد کلفت گردش ساغر
چه زنگ از خاطر من گردش افلاک بردارد؟
زبان دعوی طوفان، روایی آنقدر دارد
که عاشق آستین از دیده نمناک بر دارد
بغل واکرده چون زخم از جگر خونم به راه افتد
به قصد خون من چون تیغ آن بیباک بردارد
ندارم فرصت خاریدن سر من زمستیها
مگر دستی به عذر غفلت من تاک بردارد
صدف از پاک چشمی صائب از گوهر لبالب شد
زروی پاک خوبان بهره چشم پاک بردارد
مرا از خاک کی آن قامت چالاک بردارد؟
که نخل سرکش او سایه را از خاک بردارد
که را دارم غباری زین دل غمناک بر دارد؟
مگر سیلاب این غمخانه را از خاک بردارد
سویدای دل آتش شد از حیرت سپند اینجا
کسی چون چشم از ان رخسار آتشناک بردارد؟
مدار از چرخ چشم مردمی کاین شعله سرکش
به خاکستر نشاند هر که را از خاک بردارد
دل دیوانه من سینه از غیرت سپر سازد
به قصد هر که تیغ آن غمزه بیباک بردارد
اگر صید حرم را چشم بر فتراک او افتد
نخواهد چشم خود زان حلقه فتراک بردارد
چنان باشد که از یعقوب یوسف را جدا سازد
مرا هر کس غمی از خاطر غمناک بردارد
چو عشق افتاد کامل، می کند بی آرزو دل را
که آتش خود زراه خود خس و خاشاک بردارد
ازین کوتاه دستان وا نشد این عقده مشکل
که تا این پنبه را از شیشه افلاک بردارد؟
چه زنگ از خاطر من گردش افلاک بردارد؟
زبان دعوی طوفان، روایی آنقدر دارد
که عاشق آستین از دیده نمناک بر دارد
بغل واکرده چون زخم از جگر خونم به راه افتد
به قصد خون من چون تیغ آن بیباک بردارد
ندارم فرصت خاریدن سر من زمستیها
مگر دستی به عذر غفلت من تاک بردارد
صدف از پاک چشمی صائب از گوهر لبالب شد
زروی پاک خوبان بهره چشم پاک بردارد
مرا از خاک کی آن قامت چالاک بردارد؟
که نخل سرکش او سایه را از خاک بردارد
که را دارم غباری زین دل غمناک بر دارد؟
مگر سیلاب این غمخانه را از خاک بردارد
سویدای دل آتش شد از حیرت سپند اینجا
کسی چون چشم از ان رخسار آتشناک بردارد؟
مدار از چرخ چشم مردمی کاین شعله سرکش
به خاکستر نشاند هر که را از خاک بردارد
دل دیوانه من سینه از غیرت سپر سازد
به قصد هر که تیغ آن غمزه بیباک بردارد
اگر صید حرم را چشم بر فتراک او افتد
نخواهد چشم خود زان حلقه فتراک بردارد
چنان باشد که از یعقوب یوسف را جدا سازد
مرا هر کس غمی از خاطر غمناک بردارد
چو عشق افتاد کامل، می کند بی آرزو دل را
که آتش خود زراه خود خس و خاشاک بردارد
ازین کوتاه دستان وا نشد این عقده مشکل
که تا این پنبه را از شیشه افلاک بردارد؟
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.