هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر اندوه و ناامیدی شاعر از زندگی و عشق است. او از ناپایداری شادی‌ها، عشق و اقبال سخن می‌گوید و به مفاهیمی مانند رنج، صبر و ناپایداری دنیا اشاره می‌کند. در نهایت، شاعر به خواننده توصیه می‌کند که از آرزوهای طولانی و طمع دوری کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، لحن غمگین و ناامیدانه متن ممکن است برای سنین پایین‌تر نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۳۱۶۸

زدل در سینه غیر از آه غم پرور نمی ماند
که جز خاک سیه از عود در مجمر نمی ماند

به آن عارض که دارد داغ خورشید قیامت را
لبی دارد که از سرچشمه کوثر نمی ماند

به روز تیره ما صبح، شکر خنده ها دارد
نمی داند که این شادی دم دیگر نمی ماند

چو مجنون کرد رام خود غزالان را یقینم شد
که اقبال جنون در هیچ کاری در نمی ماند

به صد خون جگر دل را صفا دادم، ندانستم
که چون آیینه روشن شد به روشنگر نمی ماند

اثر رفت از سر شکم تا شکستم آه را در دل
علم چون سرنگون شد جرأت لشکر نمی ماند

برون آمد چو خورشید از نقاب صبح، روشن شد
که حسن شوخ پنهان در ته چادر نمی ماند

تو چندان سعی کن کز دل نیاید بر زبان رازت
زمینا چون برآید باده در ساغر نمی ماند

بکش دست طمع از دامن طول امل صائب
که زلف دود در سر پنجه مجمر نمی ماند
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.